این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

تلنگر

مامان توپولی من تو 5 ماه گذشته 12 کیلویی با رژیم تجویزی دوره ای داداشم کم کرده.. ( داداشم متخصص تغذیه است)یکی از آرزوهای مامانم همیشه رسیدن من به وزن ایده آل بوده و هر دفعه به یه وعده ای سعی می کرد منو تشویق کنه..البته گاهی موفق بود و گاهی هم نه.. من انگیزه های زیادی برای از بین بردن اضافه وزنم دارم و آدمی هم هستم که پشتکارم خوبه و کافیه اراده کنم.. اما خوب بعضی وقتها آدم اراده اش ضعیف می شه.. یه مدتیه اراده ام رو قوی کردم و دارم تلاش می کنم.. تا حدودی هم موفق بودم.. البته پسرک در این راه حمایتم می کنه زیر زیرکی .. اما تشویقی اصلا در کار نیست.. و حتی پاش بیفته مسخره هم می کنه.. مامان هم مدتها بود به خاطر پادرد امکان ورزش نداشت در حالیکه قبلا کمک مربی ایروبیک بود یه چند سالی بود بعد از فوت پدرم انگیزه هاشو از دست داده بود و چاق شده بود..حالا که داداشم چند سالی هست درسش تموم شده و مریضهای زیادی داره و همه هم خیلی ازش راضی هستن مامانم به فکر افتاده از شرایط استفاده کنه و از متخصص مجانی بهره ببره! :)))) خلاصه همه اینا رو گفتم که بگم مامانم می گه یه حرف کوچیک که شاید یه شوخی معمولی بود از طرف یکی از دوستاش باعث شده اراده اش قوی بشه و الان اونقدر لاغر بشه که مجبور بشه لباسهاشو تنگ کنه.. دیروز یه حرفی از خواهر شوهرم شنیدم که البته شوخی نبود و نمی دونم که قصدی پشتش بود یا نه و با شناختی که ازش دارم می دونم که همچین بی غرض هم نبوده اما اون تلنگره رو به من هم زد.. بماند که شبش با پسرک سر یه موضوع ساده بحثمون شد و این مساله عزممو جزم تر کرد.. ببینید کی گفتم! پ.ن. آهای پسرک می دونم که بعضی وقتها اگر فرصت کنی اینجا رو می خونی شاید هم نخونی اما اگر خوندی بدون از دستت خیلی نارحتم!!!
نظرات 2 + ارسال نظر
ویدا یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ب.ظ

ای جونم پیتی مهربون... میگم منم رفتم شمال چهار کیلو زیاد شدم. چی کارررر کنم؟؟؟ بیا با هم شروع کنیم. من هفت هشت کیلو کم کنم عالی میشه. از کی شروع میکنی؟ رژیم خاصی میگیری؟ چقدر سوال کردم. ببخشید سرتو درد آوردم...

آره به خدا منم شمال 1 کیلو دو روزه زیاد شدم.. راستش من یه ماهی هست میرم باشگاه صبحها... رژیم هم فقط کم می خورم و سعی کنم نون و برنج خیلی کم بخورم..

ویدا یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 ب.ظ

خوب پس مثل همیم. منم تو هشت روز این بلا سرم اومد:-))) از همه بدترنوشابه ست که من نمیتونم نخورم. باشه منم سعی میکنم کم بخورم و پیاده روی کنم. ببینم چی میشه. هاهاها

بهم ایمیل بزنم ببینم اوضاع چه جوریه؟ مشکلاتت حل شد عزیزم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد