این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

ماههای پر تلاطم..

روزهایی که از 10 مهر 92 تا همین هفته گذشته بر من گذشت و یا کلا سال 92 جدا از تغییر محل زندگیمون که تنوع بزرگی بود کلا سال خوبی نبود.. فقط می خوام بگم خدا رو شکر که بدتر از این نبود...

این همه غیبت یه دلیل غم انگیز داشت که خیلی از دوستام در موردش می دونن اما ترجیح می دم اینجا ثبت نشه...

به هر حال به طور خلاصه خونمونو همونجوری که می خواستیم تغییرات دادیم اما خوب همیشه یه ایرادهایی وجود داره که آخرش آدم کامل راضی نمی شه که اصلا در مقابل شرایط سختی که تو این 3 ماه کشیدم هیچه و من راضی راضیم.. خدایا صدها هزار بار شکر...

خونمون هنوز یه سری کاستی ها داره که سفارش دادیم اماهنوز آماده نشده.. مثل پرده آشپزخونه.. یه دست مبل جدید.. تابلو.. خودمون موندیم و یه عالمه بدهی !!!:دی

به هر حال اینو نوشتم تا خیلی فاصله نیفته و نا امید نشید.. به زودی با عکس از خونمون میام...