این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

سرما خورده ام بدجور!

واییی.. آیییی... 

سرما خوردم... آیییی.... دارم می میرم از فین فین... 

کممممکککک..... 

 

فردا فکر کنم باید مرخصی بگیرم برای استراحت... استراحت که نه برای بسته بندی برخی وسایل... 

کمککک.....

روزمرگی های نو..

کارهای خونه در حال انجامه.. دیشب یه سری زدیم.. من چون می خوام سینک ظرفشویی بیاد زیر پنجره نیاز به یه سری لوله کشی روکار داشتیم که اومدن و انجام دادن.. چقدر خوبه آدم کلکارو بسپره دست یه نفر.. همه هماهنگی ها رو خودش انجام می ده و ما فقط بعضی وقتها آخر شب می ریم سر می زنیم ببینیم پیشرفت کار چه جوری بوده.. 

 

اگر خدا بخواد تا جمعه کار لوله کشی ها و نصب لمینت تموم می شه و از اول هفته آینده میان برای نصب کابینتها... و بعد از نصب کابینت ها دست نهایی رنگ آمیزی انجام می شه و  کلید پریزهای جدید و ال ای دی های دور آرک نصب می شه و بعدش تموم.. اگه خدا بخواد اتفاقهای زیر نیفته آخر هفته آینده باید اسباب کشی کنیم   

1- موجودی لمینت انبار فروشنده از مدل و رنگی که انتخاب کردم کافی باشه آخه امروز تازه می خواد چک کنه اگر نه باید یه فکر دیگه کنیم... 

2- کابینت ساز بدقولی نکنه در تحویل کار. 

3- از اونجایی که قراره کف حمام رو هم ایزوگام مجدد کنیم، ان شا الله که مشکلی پیش نمیاد.. 

 

رنگ اتاق ها رو هم انتخاب کردم.. اتاق خواب خودمونن شکلاتی روشن و اتاق دومی هم آبی چرک که به طوسی می زنه... یه نمونه برام رو دیوار شوت زد و تائید کردم.. نقاشمون جوونه و خوب می فهمه من چی می خوام..  

 

رنگ اتاقم یه چیزی تو مایه های رنگ دیوارهای عکس زیره البته کمی روشن تر...  

 

و اون یکی اتاق هم یه رنگی تو مایه های عکس زیره...  

 

 

 

خوب البته خوشحال می شم نظرتونو بدونم.. چون هنوز رنگ آمیزی انجام نشده... 

خوب و خوش باشید..

کنسرت رایگان

دیروز عصر با وجود خستگی همه این هفته به اصرار خواهرشوهر کوچیکه همگی رفتیم پارک آب و آتش یه قدمی بزنیم که دیدم چقدر شلوغه.. 

نگو به مناسبت 7 مهر روز آتش نشان تو پارک جشنه... و ما اصلا بی خبر بودیم... 

 خلاصه ماهم نشستیم رو صندلی های جشن که اگر برنامه هاشون جالبه ببینیم..  

 

خیلی هم جالب بود و کلی خندیدیم ...   شومن با مزه ای رو اورده بودند... آخر جشن هم ماز...یار ف...لاحی به عنوان خواننده مدعو برامون کنسرت اجرا کرد و حسابی خوش گذشت... همه آهنگهای قشنگشو اجرا کرد..  کلی سورپرایز شدیم.. دو تا هنر پیشه هم اورده بودن.. کام..ران تفتی و شهر.ااام قاعدی...

 

کلی هم به خاطر دیدن کلیپ فوت امید عباسی آتش نشان جوونی که به خاطر نجات جون یک مادر و دختر جونشو فدا کرد و در نهایت مرگ مغزی شد و همه اعضای بدنش رو هم خانوادش اهدا کردن، گریه کردیم و غصه خوردیم...  

 

این همه از خود گذشتگی و ایثار واقعا قابل ستایش و تقدیره... روحش شادد... 

می خواستم بگم این برنامه امشب و فردا شب هم در پارک آب و آتش برقراره... و مهمون خواننده امشب... محس...ن یگ....انه است.. و فردا شب فر......زاد فر...زین...اگه دوست دارید برید.. 

امشب هم می تونید از شبکه 3 ساعت 8-8.5 ما رو ببینید که تو ردیفهای وسط نشسته بودیم و غش غش می خندیدیم...   

گفتم بگم شاید یکی باشه که دنبال یه تفریح کوچولو تو اولین روز های هفته باشه...  

منم امروز اگه خدا بخواد با خواهر شوهر وسطی می رم پل چوبی برای انتخاب پارچه مبل برای تعویض رویه کاناپه هامون... 

اگر ایده ای برای رنگ پارچه دارید خوشحال می شم بشنوم...

 

 اول هفتتون خوش!

خبرهای جدید در مورد خونه جدید...

خانومی (آقایی) که شما باشی بله ما دیشب از ساعت 8/5 تا 10/5 شب مشغول جانمایی کابینت برای آقای کابینت ساز بودیم..  بله! خلاصه چشمتون روز بد نبینه که چه فاکتوری قراره برامون بنویسه و چه بدبختی قراره بشیم ما با این هزینه ها کذایی... اصلا قیمت سینک و هود و گاز رومیزی و فرتوکار و غیره و ذلک نمی دونید چه غوغاییه...  خلاصه برق سه فاز از کله پسرک پرید وقتی شنید بدون در نظر گرفتن هزینه هیچ کدوم از این ها قراره 5 میلیون بسرفه!  بازم خدا رو شکر.. 

امیدوارم خدا بهمون سلامتی بده که بتونیم هزینه هامونو کاور کنیم و ان شالله دغدغه همه جوونها مسائل مادی باشه نه سلامتی...

 

خلاصه هرجوری بود دیشب به خیر و خوشی تموم شد و ساعت 11 با تن و بدن خاک و خلی رسیدیم خونه.. از اون جایی که جایی برای نشستن تو خونه خالی نداشتیم مجبور بودیم رو روزنامه ها کف خونه بشینیم که منجر به نتایج بالا شد... 

 

البته بین راه از اونجایی که از گشنگی داشتیم هلاک می شدیم رفتیم فلافل هفت چنار و دو تا ساندویچ زدیم به بدن و برگشتیم خونه..  

 

این روزها خونمون خیلی به هم ریخته است به قول مادر شوهر آدم دیگه دم دمای اسباب کشی دست و دلش به تمیز کردن خونه نمی ره..   

حالا اما تصمیم گرفتم آخر هفته کم کم ظرف و ظروف آشپزخونه که کمتر مورد استفاده است رو بشورم و بچینم تو کارتنهای خودشون که از زمان جهیزیه همشونو نگه داشتم تو انباری... تا موقع اسباب کشی کارم یه کم سبک تر بشه..

با همه سختیش خوب خیلی هم هیجان دارم واسه این تنوع.. آخه خونمون و از همه مهمتر آشپزخونه اش خیلی کوچیک بود و کابینتهام خیلی اعصاب خورد کن بود اما خوب من همیشه به خاطر اینکه خونه خودمونه  و مستاجر نیستیم و خیلی ها آرزوی شرایط ما رو دارن خدا رو شکر می کردم و سعی می کردم ناشکری نکنم...اما حالا خوشحالم  بازم خدا رو شکر که دو سال پیش تو ارزونی خونه تونستیم خونمونو عوض کنیم...   

 

 

یه تصمیماتی هم در مورد نو آوری تو وسایل آشپزخونه دارم.. اگه جایی رو می شناسید که وسایل تزئینی آشپزخونه مثل جای ادویه و این چیزا برای روی کابینت داره و قیمتش هم مناسبه توجه کنید قیمتش مناسب باشه بهم معرفی کنید..  

لطف می فرمائید... 

 

روزتون خوش...

روزانه های من..

خبری که متظرش بودم به دستم رسید نسبتا خوش بود اما چون قطعی نیست و کمی باید صبر کنم فعلا مسکوت می ذارمش تا اطلاع بعدی و خبرهای تکمیلی... 

 

چند تا خبر جدید بود که می خواستم برای ثبت در وبلاگم بنویسم.. 

یکی اینه برای عوض کردن جو به خواهر شوهر کوچیکه زنگ زدم و سعی کردم رابطه مونو عادی کنم و از این حالت سکوت بیارم بیرون چون احساس کردم هم پسرک ناراحته و هم اینکه خودم دوست نداشتم جو بینمون سنگین بمونه که خدا رو شکر که اونم خوب برخورد کرد و همه چیز حل شد.. این هفته هم دوباره رفته بود شمال و برامون کوکی سوغاتی اورد معلومه که همه چیز اوکیه فعلا.. گفتم که من اصلا نمی تونم کدورت رو تحمل کنم حتی اگر خودم مقصر نباشم.. دیگه گفتم بزرگترم من شاید بهتره برای رضایت همسرم و آرامش خودم پیش قدم بشم.. الان هم راضیم..  

 

خبر دیگه اینکه این روزها به شدت درگیر انجام کارهای خونه جدید هستیم.. راستش مستاجرمون رفته و می خواهیم خودمون به آپارتمان جدید و بزرگ و خوشگلمون نقل مکان کنیم..  

یه سری خورده کاری داره که باید انجام بشه مثل رنگ آمیزی و تعویض کابینتها و برق کشی نور مخفی و این برنامه ها... 

کل کار رو سپردیم به یه تیم که با هم هماهنگ باشیم و از اونجایی که ما وقت نداریم و مدام سرکاریم سپردیم دست یه پیمانکار آشنا تز..ئینات داخلی...  فعلا تازه کار نقاشی و بتونه کاری ها رو شروع کرده..

حالا ببینیم با این هزینه ها پول و پله تا کجا اجازه می ده... فعلا درگیر دک و پز خونمون هستیم   

دعا کنید کیسه پول بیفته از آسمون...  

 

با خبرهای تکمیلی بر می گردم