این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

عروسی پیتی و پسرک!

سلام بر دوستان عزیزم... خوب ببخشید بابت تاخیرم در نوشتن که همه اش به دلیل مشغله کاری بود!

راستش کارمند زیر مجموعه ام یک هفته ای می شه که کلا رفته و من با یک نیروی جدید که البته قبلا از همکارای واحد فروش بوده کار می کنم.. به علاوه مدیر ارشدم به دلیل مهاجرت یه مدتیه که مسافرتهایی در رابطه با این قضیه داره و کلا من و یکی دو نفر دیگه که در مجموعه کلیدی تر هستیم یه خورده سرمون شلوغه!

خوب همونجور که می دونید بله دیشب پنجمین سالگرد ازدواج من و همسرم بود.. و از بس خسته بودیم هردومون فقط به شام در یک رستوران جدید و کادو و کیک گذشت بدون هیچ مهمونی!

راستش من اینو خریدم :

که یه ادو توالت خیلی خوشبو از زیر مجموعه هوگو باسه!

و پسرک هم شام و کیک بستنی و یه مبلغ 150 هم نقدی بهم داد!

اولش البته من گفتم چیزی نخریدم و فقط یه عطر 15 میل هرمس که جداگانه خریده بودم رو بهش دادم و گفتم چون حقوق نگرفتم و فقط پولم به این می رسید فقط اینو برات خریدم که وقتی رسیدیم رستوران قبل از اینکه شام آماده بشه کادو رو که خیلی قشنگ هم کادو شده بود در اوردم و گفتم سورپرااااایز! :)) خیلی بامزه ام نه؟

خلاصه پسرک خیلی خوشش اومد و همون موقع باز کرد و عطرو امتحان کرد .. واقعا عالی بود..

شما برای تعطیلات کجا می رید؟ هر برنامه ای دارید امیدوارم خیلی بهتون  خوش بگذره. عیدتون هم پیشاپیش مبارک..

همکارای من که خیلی هاشون برنامه تورهای خارجی و داخلی دارن.. کارخونه شرکت ما تعطیلات تابستانی اش از امروز شروع می شه اما ما دفتر مرکزی هستیم و تعطیلات تابستانی به این معنای تاریخ ثابت و مشخص نداریم و معمولا بچه های واحدهای مختلف با هماهنگی با همکاراشون می رن تعطیلات... من هم چون پسرک این تابستون کارخونه اش کلا کار اعلام کرده و به صورت آماده باش کلا تعطیلات ندارن بالتبع من هم ندارم... عوضش بهمون قول تعطیلات پاییزی دادن که ان شالله محقق بشه!

من هم دیدم حالا که پسرک یکی دو روز از این تعطیلات عید رو باید بره سر کار من هم زنگ زدم به مادر و برادرم که شماها پاشین بیاین تهران دور هم باشیم و اونا هم قبول کردن که اگر خدا بخواد فردا بیان پیشمون.. حالا تا ببینیم چی می شه...

به امید روزاهای خوش پیش رو...

نظرات 6 + ارسال نظر
فیروزه دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:50 ق.ظ

ایشالا به پای هم پیر بشین
چه خوب که مامان و داداش میان پیشت . خوش بگذره حسابی بهتون ... ما هم چون کارمون به خودرو سازی ها ربط داره و تعطیلات تابستونی اعلام کردن تقریبا شرکت مون تق و لقه ولی خب ما 2 هفته پیش مسافرتمون رو رفتیم باید بشینیم خونه دیگه
یادمه اون موقع ها وبلاگت رو می خوندم ، قرار بود تاریخ عروسی ما هم 5 مرداد باشه که متاسفانه مادر بزرگم فوت کرد و عقب افتاد . برای همین تاریخ عروسی تون رو هیچ وقت یادم نمیره

خدا رحمتشون کنه آره عروسی ما هم قرار بود 8 مرداد باشه اما به دلیل زمان موجود تالار افتاد 5 مرداد... بعد شد 88/5/5 که دیدیم خیلی هم خوب.. تاریخمون رنده خیلی هم با کلاسه!
حالا هم واسه این تعطیلات اگه وقت آزاد دارید یه مسافرت کوتاه همین دور و اطراف برید خوبه!

آبی دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:56 ق.ظ

سالگرد ازدواج مبارک.تعطیلات خوش بگذره.

مرسی عزیزم...

مموی عطر برنج دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:23 ب.ظ http://atri.blogsky.com

مبارک باشه عزیزم...ایشالا ما عازمیم امشب...
با خانواده خوش بگذره...

به شما هم همین طور عزیزم..

سعیده دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ب.ظ

پنج سالگیتون مبارک. صد ساله شید ننه

رویای 58 چهارشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:54 ب.ظ

سالگرد ازدواجتون مبااااااااااااااارک

نیکو پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام عزیزم. ببخشید من یهمدت مریض بودم نتونستم بیام وبت.
پنج سالگیتون مبارک انشالله همیشه در کنار هم خوب و خوش باشید.
حالا که کارمندت رفته حسابی سرت شلوغ شده ها

سلام عزیزم.. امیدوارم که بهتر شده باشی... نه همکار جدید برام اومده ولی خوب راه نیفتاده هنوز.. باید یه کم مدارا کرد..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد