ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خوب ظاهرا دعا خودم و دوستان مثمر ثمر واقع شد و به من مرخصی دادن و از ساعت 8 شب چهارشنبه مسافرت ما به همراه پسرعموی پسرک و همسرش شروع شد و تا دوشنبه ساعت 3 بعدازظهر ادامه پیدا کرد.. دو روز اول در آلاشت بودیم به همراه 5 نفر و نصفی دیگه.. اون نصفه هم یه دختر 4 ماهه جیگر بود به اسم دریا.. که دختر یکی از دوستای پسرک بود که ما تو آلاشت مهمونشون بودیم.. البته خودشون ساکن اونجا نیستن و اینجا یه خونه روستایی خالی بود که خانوادگی به عنوان ویلا ازش استفاده می کنن..
کلی عکس برای وبلاگ انداختم اما الان همراهم نیست و قول می دم به زودی براتون آپ کنم..
چند روز آخر تعطیلات رو هم با پسرعموی پسرک و همسرش در منزل پدری من اطراق کردیم..
خوش گذشت.. یه روز هم با پسرخاله ام و همسرش تو دل جنگلهای نکا خوش گذروندیم..
روزهای خوبی بود.. اما باید بگم که بعضی دوستان رو می شه تو سفر و زندگی چندروزه زیر یک سقف بهتر شناخت..
این سفرها رویه روابط و زندگی آدم رو بهتر مشخص می کنه و در شناخت ما به هم کمک می کنه.. بعد از این سفر به مقایسه فهمیدم که همسرم و اخلاقهاشو بیشتر از همیشه دوست دارم و می خوام..
تجدید روحیه خوبی بود..
فردا با عکس میام و بیشتر می نویسم..
مراقب خودتون باشید..
رسیدن به خیر ... خدا رو شکر که موقعیت جور شد و چند روزی رو به استراحت و سفر گذروندید ... منتظر عکس های خوبت هستم :-)
به به سفر!
:)
خیلی دوست میدارم:)
منتظر عکسای پیتی-کپچرانه هستیم :)