این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

زندگی

زندگی این روزها خیلی سخته... داره بهمون فشار میاره.. کلافه ام..

خدایا.. چی شد که اوضاع اینقدر بد شد...

کجای راهو اشتباه رفتیم..

کجای راهو کج رفتیم..


کلافه ام.. کلافه..
نظرات 1 + ارسال نظر
سیتاک شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:35 ب.ظ http://sitaak.blogsky.com

سلام ... خواستم چیزی در پاسخ این دل نوشته شما بنویسم . این شعر به ذهنم رسید ... امید اینکه مقبول افتد
ممنون از لطف شما .

کوله بارم بسته ...
کفشها وسوسه ی پای به رفتن دارند ...
گامهایم خسته ...
ولی از ماندن من بیزارند ...

میروم همسفر راه شوم ...
که دمی پاک ز هرم نفس آه شوم
می گریزم از صبر ...
که دل از آن ریش است ...
باز می اندیشم ...
سفری در پیش است ....

راه اینبار به من می گوید:
که به بیراهه بزن تا برسی ...
مقصدم دور و مسیری تاریک
و چه صعب و باریک ...
راه از چاه هویدا تر نیست
غصه ای نیست ولی ...
آسمان نزدیک است.

می سپارم همه ی مردم چشمانم را
به نگاه مهتاب ...
که نمود است طلوع ...
آنطرفتر ... در آب ...

همه ی عمر سفر راهم شد
همدم آهم شد ...
حال من چون الف راه شدم
راه چون باد شده ...
من چنان کاه شدم ...
و نمی دانم من ...
که کجا مقصد و مقصود من است
و فقط دانستم ...
راه می پیمایم ... پس هستم .

باز هم مرغ دلم می گوید :
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم ...
ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ...
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم ...
صهبانا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد