ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قرار بود با اصرارهای فراوان امشب افطاری میزبان خانواده همسرم باشیم اما خوب دیشب تماس گرفتند و گفتند نمیان..
ظاهرا مهمونی امشب کنسله.. مگر اینکه دوباره تماس بگیرند و بگن که میان.. چون پسرک هم کمی ناراحت شد که مهمونی کنسل شد..
نمی دونم.. راستش من هم نارحت شدم اما به خاطر پسرک چیزی نگفتم.. شله زرد و حبوبات آش رشته رو پخته بودم..
می خواستم فسنجون درست کنم.. گردو هاشو هم آسیاب کرده بودم..
کلی هم خرید کردیم اما...
گفتن نمیان...
دلم گرفته.. یه جورایی هم قهرم باهاشون..
حتی اگر امشب هم زن بزنن بگن میان دیگه حس خوبه سابق رو ندارم..
نمی دونم..
وای داغ دلم تازه شد ... چون منم همچین اتفاقی سرم اومده ... صبح روز مهمونی خبر دادن که نمیان! ... من فقط باید برنج آبکش می کردم ... تازه می خواستم بهشون نشون بدم که چه عروس هنرمندی دارن!!! زله رنگین کمون درست کرده بودم از روز قبل ... خودمون تا ۱۰ روز ژله می خوردیم! =((