این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

تعارف..

مادر همسر من زن مهربون و دلسوزیه.. جونش برای بچه هاشه.. خیلی بهشون وابسته است و عاشقشونه..

این مادر نمونه فقط یک ایراد کوچیک داره و اونم اینه که به شدت تعارفیه..

این برای من یه خورده غیرقابل درکه...

البته همسرم هم تا حدودی این خصلت رو به ارث برده..

یک نمونه از این تعارفها در مورد دعوتهایی هست که از ایشون به هر مناسبتی و از طرف هر شخصی به عمل میاد..

به نظر من پدر و مادر به هیچ وجه خونه فرزندانشون مزاحم نیستن چه پسر و چه دختر..

که منطقیه و هر آدم نرمالی همین نظر و عقیده رو داره..


اما مادر همسر من در مورد خونه بچه هاش این حسو نداره و هر بار باید با دعوت و اون هم به اصرار خیلی زیاد قبول کنه...

یعنی دعوتی که تنها با یک تماس تلفنی انجام بشه و فقط هم من زنگ بزنم از نظر ایشون که خیلی هم مهربون هستن معنا و ارزشی نداره و حتما باید به دفعات و توسط من و همسرم هر دو باشه.. خوب این گاهی اوقات منو خیلی ناراحت می کنه..

با اینکه هربار سعی می کنم کمترین کوتاهی در پذیرایی و توجه بهشون نکنم اما این رویه و طرز نگرش به دعوت از طرف من تغییر نمی کنه..


دوست دارم آدم راحتی باشم و این مسائل اذیتم نکنه.. اما گاهی این رفتار دل آدمو می شکونه..


منظورم از این نوشته فقط نوشتن چیزهایی بود که در ذهنم می گذره.. همین..


چون پدر و مادرها هر اخلاقی هم که داشته باشند نعمتند و باید بابت داشتنشون خدا رو شکر کرد..


بابا جونم دلم برات تنگ شده..




نظرات 2 + ارسال نظر
فیروزه چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ق.ظ

منم همین مشکل رو دارم با خانواده همسرم ... خیلی کم میان خونه ما و این منو خیلی ناراحت می کنه ... بارها باید دعوتشون کنم و اصرار زیاد ، شاید قبول کنند . توی این مدت زندگی مشترک ما (حدود ۳ سال) کمتر از ۱۰ دفعه اومدن خونه ما! ... این موضوع ناراحت کننده است دیگه! نیست؟!

آخه بدتر از همه اینه که اگه کم اصرار کنیم می گن تعارف الکی بود..

گل نسا جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:23 ب.ظ

چقدر تعارف میکنن مادر همسری‌:)
شما هم میخواید برید خونه اونا اینطوری هستید؟ یا خودتون همینجوری یهویی بلند میشید میرید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد