این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

یه روزایی...

یه روزایی هست که آدم از می ترسه.. می ترسه از تنها موندن..

می ترسه از، از دست دادن آدمهایی که بدون اونها دنیا پر از تنهاییه..

تو این دنیا فقط تو موندی و مادرم و برادرام...

بابامو از دست دادم که مثل کوه بود پشتم.. یه کوهی که هممون بهش پشت گرم بودیم.. یهو خالی شد..

ما موندیم و یه دشت خالی پر از تنهایی..

یه روزایی هست که تو زندگی باید به تنهایی فکر کرد.. به جدایی ..

به تنها شدن بیشتر..

یه روزایی باید رفت تو دل تنهایی و جدایی تا ترست بریزه و از حضور و وصل لذت ببری..

باید اهل ریسک بود..

باید عشقو رها کرد.. من تو رو رها کردم... رها..

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
گل نسا چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:38 ب.ظ

پیتی....:(
توروخدا از این حال و هوا بیا بیرون قربونت برم:(

زندگی هنوزم ادامه داره...و خواهد داشت

حال و هوای بدی نیست.. این در مورد رابطه منو پسرکه.. یه چیز درونیه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد