این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

شخصی..

فرزندم...

پدرت دیشب حرف بدی به من زد.. جور بدی فریاد زد و جور بدی رفتار کرد.. رفتاری که از یک زندگی سه ساله توقعش نمی رفت .. رفتاری که منصفانه نبود.. حرف بدی که غمگینم کرد..

قهر نیستم.. مادرت عادت به قهر نداره... از قهر بیزاره.. اما غمگینم و گریان.. اشک تو چشمام نشسته و رهایی ازش نیست...

ازت دلگیرم همسر بی انصافم.. ازت دلگیرم..

 

پ.ن. چیزی نیست.. این یک مساله کاملا شخصیه...

نظرات 3 + ارسال نظر
آبی مهربون پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ

عزیزم، حیف اون چشای خوشگل نیست که اشک توش جم شه؟ آدم بعضی وقتا از کسی که انتظار نداره رفتاری رخ میده دلت پر غم میشه و چشت پر اشک. منم خیلی وقتا که دلم از چیزی میگیره گریه می کنم.الان هم اشک تو چشم جم شد به خاطر شماها و دلم شور زد برات. البته منم با عسلم یه چند وقتیه دلخوری داریم. می تونم ازت مشاوره بگیرم؟ چون تو خیلی خوب حرف منو میفهمی چون شخصیتت و معیارهات مثل منه.

اگه کمکی از دستم بر بیاد حتما.. خصوصی برام بنویس..

گل نسا جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ

:(
ار خوندن پستت دلم گرفت..
نمیدونم چی بگم..

امیدوارم پسرک هرچه زودتر ناراحتی رو از دلت دربیاره

سین جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:08 ب.ظ

ینی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حامله ای؟؟؟

از کجای جمله هام این نتیجه رو گرفتی؟؟؟ :)))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد