این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

حال و روزی که گفتن ندارد...

مادربزرگم همچنان بستری است.. مادرم و عمه ها همچنان به نوبت دونفر دونفر شبها را کنار بدن رنجورش در بیمارستان می گذرانند..


ریه اش آب آورده و لخته خونی هم در پایش جا خوش کرده.. برای لخته خون خونش را رقیق کردند و برای کشیدن آب ریه نیاز به خون غلیظتر دارن.. این دو مشکل با هم نمی سازند .. کلافه شدم


دعا کنید برامون..


پ.ن.1. عشق مادرم به پدرم تازه به من نشون داده عشق یعنی چی!


پدرم 4 ساله که رفته اما مادرم همچنان به خاطر دل پدرم که برای مادرش می تپید شبها با وجود بیماری خودش کنار مادربزرگم می مونه..
نظرات 2 + ارسال نظر
سیتاک شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:57 ب.ظ http://sitaak.blogsky.com/

سلام
انشاءالله که خدا ایشان را و تمام بیماران شفا دهد . این شب بیداریها و مراقبتها ازدیدگاه خداوند متعال پنهان نمی ماند .
جدا از خود بیمار که پاک از گناه می شود و یا ارتقاء درجه می یابد اطرافیان نیز اجر می برند :

پیامبر اکرم (صلّی ‌‌الله علیه وآله):
مَنْ سَعیٰ لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ ـ قَضَاهَا أوْ لَمْ یَقْضِهَاـ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.
هر کس برای نیاز بیماری بکوشد ـ چه آن را برآورده سازد، چه نسازد ـ مانند روزی که از مادرش زاده شده، از گناهانش پاک می‌شود.
.من لایحضره الفقیه، ج 4، ص

براتون صبر و اجربیشتر آرزومندم دوست گرامی .

ممنونم..

مموی عطربرنج یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ق.ظ http://atr.blogsky.com

ایشالا هر چه زودتر خوب بشه عزیزم...

مرسی عزیزم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد