این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

خبر خوش

سلام.. خوب امروز یه خبر خوش به خودم رسوندم که خیلی خوشحالم کرد.. :))


کتاب دومم به چاپ دوم رسید... و تجدید چاپ شد.. البته کتاب اولم هم چاپش تموم شده و داره مجوز چاپ دوم می گیره.. :) احساس خوبی دارم.. پسرک هم خیلی خوشحال شد.. 

(این کتابها رو من ترجمه کردم)

الان هم دارم یه کار دیگه ترجمه می کنم که یه خورده حجمش بالاتره و زمان بیشتری می بره....:)


دیروز و پریروز. پنج شنبه هم که تعطیل بود به کارهای مختلف گذشت.. به تمیز کردن کابینتها و حیاط خلوت و انباری.. به تولد بازی... تولد خواهرزاده پسرک بود....


امروز کارم تو شرکت کمه... حوصلم یه جورایی سر رفته.. خوابم میاد راستش..

داریم به عید نزدیک می شیم ها.. پارسال این موقع برنامه مسافرتمون اوکی شده بود اما امسال به دلیل مسائل عدیده فقط به مسافرتهای داخلی می پردازیم


دختر عموم همه به سلامتی دیشب با مامانش رفت قبرس واسه ادامه تحصیل.. زنگ زده بود ازم خداحافظی کنه.. :(  می بینید همه رفتن.. الان دیگه هر کشوری بری از اینجا بهتره..


خلاصه ما هم هستیم همین دوروبر.. اها راستی.. هته دیگه هم نامزدی دخترعموی پسرکه که دعوت شدیم..

احتمالا کت و شلوار بپوشم..


هنوز سر حرفم هستم این سه شنبه مراسم ویژه هفتمین سالگردو برگزار می کنم.. راستی کادو چی پیشنهاد می کنید؟


نظرات 2 + ارسال نظر
مموی عطربرنج یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ http://aTR.BLOGSKY.com

مبارک باشه عزیزم...چاپ کتاب خیلی لذت داره!درکت می کنم...

تجدید چاپ یه چیز دیگه است.. به به

پرنده خانوم دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ق.ظ

ای ولا به پیتی همه فن حریف خودمون:*
تبریک خیلی زیاد و گرم منو پذیرا باش:)
راستی پیتی جونم کتابت راجع به چیه؟ علمیه؟ رمانه؟ یا ...
خیلی کنجکاو شدم آخه:)


ایممممم
چی توی ذهنته شیطون؟:پی
به ما هم میگی؟

کادو هم...
یه چیزی که پسرک این روزا لازم داره
به نظرم میتونی چیزای کوچیک بگیری اما چندتا باشه
و در طول روز و مراسم ویژه چندین بار با چند تا کادو سورپرایزش کنی:دی

یه بار(سالها پیش) روز تولدم همسری اومده بود شهرمون و رفته بودیم پارک (در دوران شیرین و پر از ترس از 110 دوستی)، یه نایلون گذاشته بود کنارش، بعد هی یه ربع یه بار یه کادوهای کوچیک میداد بهم:دی
از عکسی که خیلی دوسش دارم گرفته تا گوش ماهی هایی که از سفر چند روز پیشش آورده بود، تا شکلاتی که دوست دارم و...:دی
در آخر هم یه کادوی ویژه داد بهم...یه بولیز خوشگل بنتون به همون رنگی که دوسش دارم:)
اسم اون نایلون پر از کادو رو گذاشتم نایلون جادویی!:دی
هنوزم دارمش:)

آخیییییییییییییی
چقدر جوون بودیم خاهر....
میرفتیم پارک ساعت ساعت مینشستیم و حرف میزدیم:))


بووووس برای پیتی خانومی:*



به نظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد