این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

یه روزایی

یه روزایی هست تو زندگی زنهای کارمند هست که آرزوشونه خونه دار باشن و واسه وقت روزانه شون برنامه ریزی کنن.. به کارای شخصیشون برسن.. مثل الان من..

دوست داشتم الان تو خونه بودم و کارای روزمره خونه رو انجام می دادم.. ملحفه ها رو عوض می کردم.. و هزار و یک کار نکرده که مدتهاست وقت نمی کنم انجام بدم.. دوست دارم همیشه خونم تمیز و مرتب باشه نه فقط آخر هفته ها...

الان دلم می خواست تو آرایشگاه نشسته بودم و حرفهای صد تا یه غاز می زدم..


خوب یه روزایی هم تو زندگی زنهای خونه دار شاید باشه که دوست داشته باشن یه کار اداری داشته باشن که توش تنوع داشته باشه و در جواب سوال بچشون نگن من تو خونه ام چه خبر از بیرون دارم..


اصلا بهترین گزینه اینه که آدم یه کار هنری و شخصی داشته باشه که تایمش دست خودش باشه و جامعه هم در مورد بیمه و این چرندیات آدمو حمایت کنه..


چرت می گم؟؟ معلومه که تو این مملکت از چرت هم بالاتر می گم.. من می رم مرخصی بگیرم برم آرایشگاه!!


خدافظ!

نظرات 5 + ارسال نظر
حاج خانوم شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ب.ظ

وااااااااااااااایییی پیتی آره
منم دلم میخاست کارم دست خودم بود که هر وقتی که میخاستم بیام و هر وقتم عشقم کشید نمیومدم و میرفتم واسه خودم عشق و حال... :(

بادوووم شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

آره واقعا...من هر دو حالشو تجربه کردم.یه مدته بیکارم.هر دوش یه عیبایی داره یه خوبی هایی.من خواهرم نقاسه تو خونش هروقت دوس داره کار میکنه،نه از کسی مرخصی میگیره،نه کسی بهش زور میگه اما به قول پیتی جون کاش از این آدما هم یه حمایتی میشد

من یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ

سلام پیتی
خوبی؟
من خیلی وقت پیش شاید نزیکه ۲ ساله پیش دفتر خاطراتتو می خوندم.
نوشتنتو دوس دارم خوشم میاد خاطراتو و حرفایه تورو با نوع نوشتن تو بخونم
الانم سرکار بودم بی حوصله یهو یاد بلاگ تو افتادم
پیتی جون بنویس هر روز بنویس :*

موفق و شاد باشی همیشه
برات آرزوی یه زندگی عالی و روشن دارم.

چقدر داشتن دوستایی مثل شما هیجان انگیزه.. فکر نمی کردم کسی از نوشتن من خوشش بیاد.. مرسی دوستم..

مهدی شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

افرین همین درسته وقتی می شینی با خودت فکر و خیال می کنی و به خاطر زدن یک هوس آرایشگاه رفتن حاضری خونه دار بشی و چهارتا حرف صد من یک غاز بزنی و وراجی با در و همسایه و به اون شغل با ارزشی که حتما داری بفروشی ......
این نتیجه می شه که ........
اصلا نمی خواستم نتیجه بگیرم از اول جمله اشتباه فعل و افعال و به کار بردم

من که نفهمیدم بالاخره خوبه یا بده؟؟؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ

مخصوصا روزایی که بارون اومده و دلت میخواد بری قدم بزنی ولی مجبوری بری سر کار. یا روزای ابری که دلت میخواد بخوابی ولی باید بری سر کار. یا تو گرمای کشنده مرداد که دلت آرزوته تو خونه کنار کولر باشی ولی مجبوری تو گرمای ساعت 3 و 4 تو خیابونای داغ باشی. دیگه دلم نمی خواد کار کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد