این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

دوره سخت..

با خرید این خونه یه دوره سخت مادی تو زندگیمون شروع شده.. دوره ای که پره از خواهشهای دل من ..خواهشهایی که با این وضعیت به نتیجه نمی رسه...



خوب خونه ای که تا سه سال دیگه هم نمی شه بدهیاشو داد و رفت نشست توش به چه درد من می خوره.. تا سه سال دیگه حتما باید با بچه برم تو اون خونه!! آخه با بچه که نمیشه رفت دور دنیا رو گشت.. کاش ۱۰ سال جوونتر بودم!

هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز اینقدر برای تفریح و شادی وقت کم داشته باشم..


غمگینم و بی انگیزه!

نظرات 4 + ارسال نظر
سین بانو یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ب.ظ

کی گفته نمیشه با بچه رفت و گشت؟ سخت نگیر بابا

زمستون یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ

دیوونه ناشکری نکن

پرنده خانوم چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ق.ظ

ایشالا که همه چی بزودی به روال عادیش برمیگرده
باور کن یه روزی، با خودت میشینی فکر میکنی میگی چقدر خوب شد اونموقع ریسک کردیم و این خونه.رو خریدیم
راستی نظرا تاییدیه؟

مرسی که اینقدر با معرفتی عزیزم...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ

به نظرم آدم نا شکری هستی. مشکلت فقط دور دنیا گشتن بدون بچست؟!!!

مطمئنم اگه حالا مجرد بودی و تنها و دور دنیا رو هم گشته بودی، اونوقت میگفتی کاش تنها نبودم و ازدواج کرده بودم.

مگه نه؟!

گرچه نمی دونم کی هستی... اما خوب راست می گی ناشکری جزئی از وجود ما آدماست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد