این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

روزهای گذران زندگی ما...

شاید یه خورده عجیب و یه خورده هم غیر قابل تحمل باشه که تلاش کنم در طول روز بهت زنگ نزنم و مزاحم کارت نشم... 

آخه تو با من خیلی فرق داری... من اگه خیلی سرم شلوغ باشه و خیلی کلافه باشم فقط خدا می دونه که از یک زنگ و یا یک پیام از طرف تو چقدر هیجان زده و ریلکس می شم.. اما تو ترجیح می دی فکرت راحت باشه وقتی با تلفن حرف می زنی... 

 

شاید هم به خاطر شیوه کار جدیدت باشه که مجبوری در طول روز خیلی با تلفن حرف بزنی... 

نمی دونم اما جدیدا یه اصولی رو نوشتم گذاشتم رو بک گراند کامپیوترم که همیشه حواسم بهشون باشه.. یکی از اونا زیباتر شدن.. که می خوام زیبا بشم.. برای تو.. برای زندگیمون.. 

 

روحیه ات این روزا خیلی متغیره یه روز خیلی خوشحالی و سر حال.. یه روز خیلی ناراحت و تو فکر.. 

بعضی روزا با من دعوا می کنی و بد اخلاقی.. بعضی روزا مدام چسبیدی به من و بدون من خوابت نمی بره.. 

به هر حال من دارم سعی می کنم با اصول ریزی که برای خودم نوشتم زندگی رو برای تو خودم پر کنم از قشنگی.. 

حتی اگر یکی از اون اصول ریز دوری از تو و سکوتهای طولانی باشه.. 

بعضی وقتا از اینکه بعد از یه بحث و دعوای طولانی مقاومت می کنم و نمیام سراغت از خودم خوشم میاد.. از اینکه مثل دیشب با دوری از تو نه به شکل قهر.. فقط با متفاوت بودن با شبهای دیگه تو رو به بهترین شکل سمت خودم کشوندم.. البته اینا رو به حساب سیاست نذار.. شاید اگه مثل شبهای دیگه هم بودم تو باز هم به همون کیفیت منو می بو..سیدی اما لا اقل الان خودم احساس بهتری از ناز و نیاز دارم.. 

 

به هر حال بگم که در درون من انقلابی در جریان است..

نظرات 1 + ارسال نظر
خانم سین جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ

ایشالله همیشه خوش باشین و تو راضی از ناز و نیاز :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد