این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

مهمونی جاده چا...لوس

دیروز به یه پیک نیک تو جاده چالوس دعوت شده بودیم.. به یه روستایی به نام ارنگه.. شاید رفته باشید.. جای قشنگیه..

طبیعت خیلی خوشرنگ و پاییزی بود.. شبیه لواسون خودمون...

حدود 20 نفر بودیم .. 7 تا زوج... که سه چار تا از زوجها بچه هم داشتن..

راستش البته قرار بود 7-8 نفر باشیم.. اما کم کم به جمعمون اضافه شد.. ماشالله همه هم پایه! تا زنگ می زدیم نیم ساعت بعد پیشمون بودن :دی

کلی ازگیل چیدیم که قراره باهاش ترشی درست کنم به همه بدم.. البته یه وعده بهشون دادم برای اینکه همه ازگیل ها رو بدن به من :دی

تو این جمع ما فقط با دو تا از زوجها آشنا بودیم.. با بقیه دفعه اول بود که آشنا می شدیم..

جاتون خالی خوش گذشت.. البته چون دوربینمون دست خواهر همسر بود با دوربین خودمون عکس ننداختیم.. حالا قراره از بچه ها عکسا رو بگیرم.. که البته همشون جز ما ساکن کرج هستن و دسترسی بهشون یه خورده زمان می بره..

خلاصه روز خوبی بود و خوش گذشت.. شب هم دعوتمون کردن خونه یکیشون... چون تولد بچه یکی از زوجها بود.. البته خونه صاحب تولد دعوت نشدیم چون عده مون زیاد بود و چون جمع خیلی هم شلوغ و شنگول و پر سر و صدا بودن رفتیم خونه یکی دیگه از خانواده ها و تولدو اجرا کردیم که هم خونشون بزرگتر بود و هم همسایه هاشون آدما خوبی بودن و با سر و صدای مهمونی غر نمی زدن..


خلاصه تولد یه پسربچه 4 ساله بود به نام علیرضا! اما به بزرگترها بیشتر خوش گذشت..

شب ساعت 10:30 بود که خواستیم برگردیم تهران که زود بخوابیم که بعله دیدیم جاده کرج افتضاح شلوغه..

یه تصادف خیلی بددددددددد تو ورودی تهران شده بود که چند تا ماشین چپ کرده بودن..

خلاصه ساعت 12:30 بود که خوابیدیم و الان در خدمت شمام با یه بدن کوفته و چشای پر از خواب.. کی بود به من حسودیش شد؟؟؟


پ.ن.1 : آخییییییش خیلی وقت بود روزمره نویسی نکرده بودم!


نظرات 5 + ارسال نظر
حاج خانوم یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ق.ظ

خوشحالم که بهتون اینهمه خوش گذشته
خوشحالم که الان در عین خستگی روحیه ی خوبی پیدا کردی
خوشحالم که کلی زدین و رقصیدین
خلاصه که کلی برات خوشحالم

پرنده خانوم یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ق.ظ

منم دلم پیک نیک خوااااااااااااااااااااااست:((((
خدارو شکر که بهتون خوش گذشته پیتی عزیزم:*
راستی پیتی؟با ازگیل ترشی درست میکنی؟ چطوری؟خوشمزه میشه؟؟
من تاحالا نشنیده بودم
خو ازگیلو خیلی خیلی دوست دارم، اون طعم شیرین و ترش خوشمزه.شووووووو
واااااااااااای خیلی خوشمزه.ست

ترشی نه... شوری... آب نمک می ریزم روشون... با غذا نمی خورن.. یه جورایی دسره.. آره خیلیییییییی خوشمزه است..

خانم سین یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ

سلام عزیزم من میخونمت منتها یه کم سرم شلوغ بود کامنت نذاشتم:)

بادوووم یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ

به بههههههههههههه.چه عجب...خوبی؟ماشاله هزار الله اکبر حالت خوبه ارنگه رو میشناسم جای قشنگیه...ازگیلم شور بزاری خیلی توپ میشه بخورید نوش جونتون

قربونت برم بادوووم جون که همیشه با من همراهی... مرسی عزیزم..

مموی عطر برنج شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ

وایییییی ارنگه!‌رفتم...چشمه قل قلک هم رفتی؟؟خیلی آبش خوشمزه س...

نه دیگه این یکی رو نرفتم! ما همش یه جا نشسته بودیم و یا می خوردیم یا می رقصیدیم.. :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد