این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

دیروز!

هرچی از دهنم در اومد به مدیرم گفتم که با اعصاب راحت برم خونه! بهش گفتم که شما برای رسیدن به اهدافتون به آدما به چشم ابزار نگاه می کنید!!

گفتم من اگه هر ایرادی در کارم داشته باشم به دلیل عدم رضایت شغلیه و هیچ تعهدی به شما احساس نمی کنم چون ارزشی برای کار من قائل نیستید..

خیلی حال داد خداییش!


تخلیه روانی شدم!!! خیلی عصبانی بودم!! البته الانم عصباانی هست هنوز!! اما به هر حال خوشحالم که حرفامو زدم!! حالا یا از اول مرداد می گن نیا!! یا اینکه نتیجه می ده!!


شایدم نتیجه نده اصلا و دوباره مجبور شم با همون شرایط کار کنم!! اما لااقل حرفامو زدم!


کاش این مملک..ت  با خاک یکسان شه سر اون میمون چرک نفهم که وضعمون اینه!!!!!!!



نظرات 4 + ارسال نظر
مموی عطر برنج پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ق.ظ http://atr.blogsky.com

ایشالا که حل شه...اینقدر خودتو اذیت نکن!

پرنده خانوم پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ

میفهممت
منم به نوع دیگه ای توی این شرایط بودم
خوب کاری کردی حرفاتو گفتی
ایشالا که اثر میذاره و وضعیتت خیلی خوب میشه:)
میگم پیتی!!
نکنه اینا کار خداست!
کار خداست که برات انگیزه سازی کنه!
واسه خاطر اون پستی که گذاشته بودی!

رضا جمعه 1 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ http://zendegi-reza.blogsky.com/

سلام
منم دقیقا تو محل کار قبلیم همین مشکلاتو داشتم و مثل این حرفهایی که به مدیرت زدی منم به مدیرمون زدم ولی هیچ تاثیری نداشت و این انگیزه ام را زیاد کرد تا دنبال یک کار دیگه باشم که خدا رو شکر نتیجه داد
خدا کنه برای شما بر عکس نتیجه بده

بهاره یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:04 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

راستش از یک نظر کار خوبی کردی که هرچی دلت خواست بهش گفتی ولی از طرف دیگه ریسک زیادی کردی... اگه بهت بگند نیا چی؟

راستش زیاد نمی ترسم چون نه آدم بی سوادی هستم.. نه بی دست و پا نهایتش یه ماه بیکاریه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد