ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز تو گودرهام دیدم که یه جایی یه دوستی از نرمش ذهن حرف زده و نوشتنو به نرمش ذهن تعبیر کرده و چه و چه...
یادمه یه زمانی زیاد می نوشتم.. یه جورایی نوشتن تو خون و رگم همچین جاری بود... هرجا کاغذ پاره ای پیدا می کردم زود سیاه نوشته های من می شد.. تو هر دوره ای که به دلیلی از پسرک دور می شدم یه مشت کاغذ و دفتر تنهاییمو پر کرده...
هر از گاهی تو یادآوری کردن خاطره هام یه قسمتی از نوشته هامو میارم و براش می خونم..
یادمه یه روز یه نامه به فرزندم نوشتم...
به هر حال من آدمی نبودم که از نوشتن فاصله بگیرم.. نمی دونم چی شد... اینترنت و وبلاگ از نوشتن دورم کرد.. یا چی...
می ترسم یه روز آلزایمر بگیرم بس که ذهنمو ورزش و نرمش ندادم...
می خوام یه زندگی نو شروع کنم.. می فهمین..
می خوام برای خودم وقت بذارم.. وقت برای تنفس.. برای جسمم.. برای روحم..
دلم ورزش می خواد خیلی... دلم پیاده روی تو هوای محشر بهاری می خواد.. دلم زبان فرانسه می خواد..
دلم نوشتن می خواد.. نمی دونم می دونید دوستتون یعنی من تا حالا سه تا کتاب ترجمه کردم؟؟
دلم بازم می خواد...
من می خوام یه پیتی نو باشم..
خواستن تنها کافی نیس! بگو چی کار کردی برای خواستنت؟
یه کارایی کردم که به تدریج می گم.. یکیش شروع ترجمه یه کتابه جدیده.. یکی دیگشم شروع ورزشه..
یعنی هنوز نرفتی کلاس ورزش؟؟؟؟
تنبل خانووووووووووووووووووووووم :دی
والا منم دلم از اینایی که گفتی میخاد اما خب امان از دل غافل...
از اول اردیبهشته خاله آزی!
منم توی فکر ورزش کردنم
اگر این روزگار فرصت کوچیکی بهم بده..
درگوشی بگم بهت یکمم خودم تنبلی میکنما، یه اپسیلون;)
خیلی دیر...:">
ولی سال نوت مبارک
به نظرم وقتی آدم از زندگیش مطمئن شد و زندگی و فکرش یه حالت ثابت پیدا کرد،بهتره دنبال علایق شخصی و زندگیش بره...و یه کم به خودش برسه...
ورزشو از دس نده پیتی جان!
ورزش و هنر همون 2 تا چیزی هستن که روح آدمو زنده نگه می دارن و به آدم انگیزه می دن!
من عاشق نوشتنم...از 8 سالگی شعر می گفتم و می خوندم و می نوشتم...نوشتن آدمو تخلیه می کنه و فکرو باز...
یه جور راه دررو از روزمرگی و انجماد ذهنه...
سلام عزیزم
خوبی
خیلی اتفاقی اومدم تو وبلاگت
همینطور مشغول خوندن شدم
داشتم قضیه های خرید عروسیتون و خرید جهاز و آیینه شمعدون رو میخوندم خیلی برام جالب بود
چون خودمم ۳۱ تیر عروسیم هست و تا یه ماه دیگه باید بریم دنبال خرید عروسی و این حرفا
خوشحال میشم به وب منم سری بزنی
ببخشیدا پیتی بد
من خیلی عصبانیم الان
میای میگی که هیشکی نمیاد حالتو بپرسه بگه کجایی
آخه بی معرفت
تو یه زحمت نمیدی به خودت که جواب اینایی که میان میخونتو بدی
یعد چند روز یه تایید میزنی و الکی میفرستیش اینجا
خواننده.های وبلاگتم فکر میکنن ارزشی برات ندارن
پس در این شرایط دنبال ارزش گذاشتن نگرد
همه چی باید متقابل باشه
هیچکس انتظار نداره بری وبلاگشو بخونی
ولی حداقل کاری که میتونی بکنی اینه که یه احترام ناچیزی براشون قائل باشی
من چند بار اومدم وبلاگت
ولی دستم نمیومد برات کامنت بذارم و بگم کجایی
چون احساس میکنم ارزش یه سلام خشک و خالی هم ندارم
همین.
مرسی... من از اولش قرار به جواب دادن به کامنتا نداشتم...
قصدم هم گلایه از دوستانم نبود...
مگه همه آدمایی که وبلاگ دارن کامنتا رو جواب می دن؟
من یه سوال تو وبم نوشتم در مورد کراتینه کردن مو دریغ از یه نفر که بگه من اطلاعاتی ندارم...
امکان نداره یکی تو وبش سوالی بپرسه من جوابشو ندم... به هر حال ببخشید اگه بهت برخورد...
سلام پیتی خانم ناز نازو که زود قهر کردی.آخه دوست خوبم من هر روز میام ببینم جدید چیزی نوشتی یا نه اما دست از پا درازتر برمیگردم.چیزی نمیگم چون خیلی وقته دیر به دیر آپ میکنیی،خوب منم فکر کردم روش شما اینه،یا وقت نداری گلم.بهرحال من هر روز میام.نوشتنتم دوست دارم
مرسی عزیزم..
ببخشیدا، مثال نقض:
من چند بار سوال پرسیدم توی وبلاگم، تو جواب ندادی
عزیزم روی صحبت من با شخص خاصی نبود....