این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

گردش

اگه تونستید تو این شبا یه سری به پاک جم.شید.یه بزنین... پریشب یعنی می شه دوا..زده بهمن با پسرک و دوستش و خانومش رفتیم.. محشررررررررررر بود.. فکر کنید خیابونای توی پارک تو این شبا مثل خیابونای لندنه.. مه گرفته و خیس.. با نور زردی که از لای درختا می تابه.. بعد یه بارونی هم شروع کنه به باریدن.. کناردریاچه اش که یه موقعی پر بود از اردک و مرغابی.. الان فقط آب نماش مونده.. حیف که دوربینو با خودم نبرده بودم.. آخه پسرک سورپرایزمون کرد و نگفت کجا می ریم...  

 البته ما که رفتیم برف نبود...:(

نظرات 5 + ارسال نظر
پرنده خانوم چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ http://purelove.blogsky.com

به به خانوم چشم قشنگ:پی
چقدر خوب
آخیییییییی
اردک:*
این عکسی که گذاشتی اونجاست؟
راستی الانا دیگه خیابونای لندن اینجوری نیست
اون مال زمان شرلوک هولمز بود
وااااااااااااای
من چقدر اون دورانو دوست داشتم
دامنای پفی
لباسای فاخر
کالسکه
اسب
مرموز بودن
...

خانم سین چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ

سلام خانمی... چه خوب که رفتین و گشتین.. من که از سرما همش می لرزم...

مموی عطر برنج پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ق.ظ http://atr.blogsky.com

چه پیشنهاد عالییییییییییییییییی!شاید با ابو امشب رفتیم!!

هلیا شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ق.ظ

عجب منظره ای.میگم سرد نبود؟اخه من تو سرما خیلی عاجزم

این عکسو خودم ننداختم عزیزم.. یادم رفته بود دوربین ببرم... برفی نبود.. سرد بود اما می شد تحمل کرد..

فیروزه یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام ... پیتی جان خوبی؟ ...
ما توی دوران نامزدیمون دو بار رفتیم جمشیدیه ... هر دو بار تا از ماشین پیاده شدیم اینقدر سرد بود که فقط لرزیدیم و دوباره سوار ماشین شدیم و برگشتیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد