این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

دلهره های من..

سلام بچه ها.. ببخشید نگرانتون کردم.. همونجوری که گفته بودم پنجشنبه رفتیم آزمایشگاه.. داشتم از ترس می مردم و پسرک مدام چرندیاتی در مورد روزای آخر عمرو این حرفا می زد.. 

آزمایشی که باید تجدید می شد مربوط به تست سر.طان خون بود.. اولش اینو نفهمیدیم.. گفتن تا ظهر نتیجه معلوم می شه.. تا ظهر صبر کردیم و پسرک رفت که نتیجه رو بگیره.. وقتی رسید همه نتایجو نگاه کردم ظاهرن همه چیز نرمال بود جز یه مورد که کنارش تیک قرمز زده بود.. و این همون نتیجه ای بود که آزمایشش تجدید شده بود.. تعطیل بود و هیچ دکتری دم دستمون نبود که نتیجه آزمایشو نشونش بدیم.. قلبم داشت میومد تو دهنم.. زنگ زدم به داداشم که رشته اش یکی از گرایشات پزشکیه.. ماجرا رو براش تعریف کردم یه سری توضیحات علمی برام داد که گفت به نظر من تست سرطان منفیه و مشکلی نیست.. از اینجا بود که فهمیدم این قسمت آزمایش مربوط به چیه اوضام بدتر شد.. پسرک هم مشکوک بود که من بهش راستشو نگم.. خیلی نگران بودم آخه داداشم درسش هنوز تموم نشده و من نمی تونستم اعتماد کنم... با اس ام اس و یه جوری که کسی نفهمه ازش خواستم که با دوستاش که دکترن تماس بگیره و از نتیجه مطمئن شه.. دوستاشم این موضوع رو تائید کردن.. هنوز نتیجه رو به پزشک نشون ندادیم امروز این کارو می کنیم.. 

هنوز خیالم راحت نیست.. ولی توکلم به خداست و دعای شما...

نظرات 13 + ارسال نظر
جودی آبوت دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.sudi-s.blogsky.com

عزیزم ان شاءا... که چیزی نیست . به خدا توکل کن

حاج خانوم دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ

ایشالا که هیچی نیس پیتی جون جونم
همه چی آرومه
خیالت راحت باشه
من مطمئنم که هیچی نخواهد بود و تو الکی ناراحتی جیگر
بوووووووووووووووووووووووووووووووس

پرنده خانوم دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ب.ظ

خدارو شکر پیتی جونم
دیگه یه دکتر هم تایید کردن
نگران نباش عزیزم:*
خدارو شکر...
قوربون دلهره هات برم من:*
میبوسمت:*

گلدونه دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

دیدی نگرانیت الکی بود؟ خدارو شکر... حالا عصری خیالت راحت راحت میشه :)

هلیا دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ب.ظ

عزیز به دلت بد نیار ایشالا که چیزی نیست نگران نباش اصلا

مموی عطر برنج دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:03 ب.ظ http://atr.blogsky.com

تا حالا 3 دفه کامنتیدم پریده!! :(((((
نگرانیت بی مورده نازنیم...
خیالت راحت می شه و فردا می ای عشقولانه می نویسی...

فیروزه دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:31 ب.ظ

ایشالا که چیزی نیست ...
فکر بد کنی دعوات کی نما :(

بوبو دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:37 ب.ظ

در کل دعا میکنم کاشکی دم دستم بودی و با مگس کش میزدم سیا ه و کبودت میکردم!!!!
من که گفتم تو خلی این جوری داری الکی فکرو خیال میکنی...
دیوونه.....
:)))))))))))))))))))))))))))))))
میدونم عاشق این همه محبتم شدی:))))))))))))))))))))

سایه چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:06 ب.ظ http://roozaye-rafte.blogsky.com/

سلام عزیزم...
توکلت فقط به خدا باشه...بدون اراده اون حتی یه برگ هم از درخت نمیفته...می فهمم چه حسی داری الان...خیلی برات دعا می کنم...

پرنده خانوم پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:38 ب.ظ

بیا یه پست بذار پیتی جونی
یه پست شاد و بدون دلهره
حالا که همه چی به خیر و نیکی گذشته
و همه دلهره ها نقش بر آب شده
بوووووووووووووووس:*

سانیا شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ب.ظ

پیتی عزیزم
مدام به فکرتم و برات دعا می کنم..که نگرانیت کامل برطرف شه و حال همسر مهربونت خوب باشه...مراقب خودت باش عزیزم....

فیروزه یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ب.ظ

پیتی ... کجایی دختر؟!

مونیکا دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:25 ق.ظ http://lvlonica.blogfa.com

سلام پیتی جون چرا نمیای عزیز .
امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه و شاد وخندون بیای وبگی تموم نگرانیات بی مورد بوده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد