این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

خخخدایااااا

 بعدا نوشت 2: فردا (پنجشنبه) رو مرخصی گرفتم که بریم آزمایشگاه.. البته اگه خودش مرخصی بتونه بگیره.. من از دیروز مرخصی  5شنبه رو رد کردم... 

پسرک می گه احتمالا حجم پلاکتهای خونم بالاست.. چون دایی اش همین مشکلو داشت.. البته پسرک غلظت خونش که بالاست.. اینو از قبلم می دونستیم..  

ولی من از بس این روزا خبر مرگ و میر جوون شنیدم دلم الکی به بد و بیراه می ره.. 

اما توکل به خدا که اگه اون نخواد برگ از درخت نمی افته.. 

مرسی بابت همه دلداریاتون.. مرسی بوبو جون!

 --------------------------------------------------------------------

بعدا نوشت:  دوستای خوب و مهربونم.. من خودم به آزمایشگاه زنگ زدم نمونه گم نشده.. آقاهه که دید من خیلی ترسیدم گفت اصلا نترسید.. ما فقط می خوایم آزمایشامون تکمیل ابشه که پزشک معالج بتونه درست تجویز دارو کنه.. آخه پسرک من ۴ تا آزمایش انجام داده.. گفت یکی از آزمایشا احتیاج به بررسی بیشتر داره.. تو حرفاشم به عنوان مثال از آزمایش پلاکتهای خون مثال زد که نتایج متغیر داره.. راستش یکی از دایی های پسرک مشکل پلاکت خون داشت.. صبح از بس گریه کردم وقتی پسرک زنگ زد دید صدام اونجوریه... فکر کرد به من چیزی گفتن که به اون نگفتن.. خلاصه به زور قسم و اینا قبول کرد که به منم چیزی نگفتن.. :(

 

-------------------------------------------

وای خدا داغونم.. دارم از نگرانی می میرم.. برای پسرک من دعا کنید... 

بچه ها پسرک چند روز پیش یه سری آزمایش خون برای چکاپ داد.. امروز از آزمایشگاه زنگ زدن که باید یکی از آزمایشاش تجدید بشه.. خیلی نگرانم... وای خدا خیلی نگرانم... 

 

خدا توکل می کنم به خودت.. آشیونه مونو خراب نکن.. 

 

خدایا تو این روزای عزیز قسمت می دم به امام حسین...  

 

دعا کنید ....

نظرات 12 + ارسال نظر
حاج خانووووووووووووم سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ب.ظ

دیووووووووووووووووووووووونه؟
این چه حرفیه که میزنی؟
چیزی نشده که!
حتمن مشکل از طرف خودشون بوده
تورو خدا پیتی اصلن فکر بد نکن دوس ندارم فکر بد کنی
جون آزززززززززززززززززززییییییییییییییییییییییییییی اصلن حرفشم نزن فکرشم نکن خواهش میکنم

فیروزه سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:43 ب.ظ http://2nimeyeroya.blogsky.com

پیتی جان گاهی از این مشکلات پیش میاد ... ممکنه نمونه کم آورده باشن یا اشتباه از خودشون بوده ...
نگران نباش عزیزم ... ایشالا که چیزی نیست ...
اینقدر زود ذهنت رو سراغ چیزای منفی نفرست ...
بی خبر نزار منو ... خب؟

عطر برنج سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:47 ب.ظ

چی می گی تو!! هیچی نیس!!
ابو هم یه مدت یه مشکلی براش پیش اومده بود ، رفتیم چک آپ کامل تا قلب و اکو و این صحبتا ، هیچیش نبود!
یه علائمی داش که مثل علائم یه بیماری خیلی جدی بود! رتیم دیدیم هیچیش نیس! من که شبا تو خواب گریه می کردم!
هیچیش نیس عزیزم! بهت قول می دم نازنینم!
مواظب خودت باش...

الی سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:49 ب.ظ

این چه حرفیه عزیزم همیشه احتمال اشتباه وجود داره دکترای این زمون که دکتر نیستن حتما اشتباهی از طرفه خودشون بوده من یه بار اینجوری شد بعد دیدم گفتن بله به اندازه کافی خون نگرفتیم در حالیکه همون روز گفتن این مقدار بسه دیوووونن دیگه بعدم مگه هر تجدید ازمایشی معنای بدی داره

ایده سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ

دختر خوب نگران نباش... کاملن نرماله که بعضی وقتا بخوان تجدید بشه. لزومن که به خاطر مشکل همسر تو نیست. خیلی وقتها ازین اتفاقا میفته. اونم تو آزمایشگاههای ایران. خیلی شیک ممکنه نمونه ای که گرفتن رو گم کرده باشن! بخوان دوباره همسرت بره خون بده.

گ سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:51 ب.ظ

وای پیتی جونم غصه نخور .مطمئنم چیزی نیست این ازمایشگاه های ا در پیتن حتما یه چیزی و اشتباه کردن .

اون چشمای خودته بلا؟
خوب از زیر گذاشتن عکس در رفتی ها ! جبران میکنم:)

گیتی

پرنده خانوم سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ

چیزی نیست پیتی جونم:*
نگران نباش عزیزم:*
اولا که اینجور مشکلا که یهو پیش نمیاد
مشکلات مربوط به خون
اگه بوده که حتما از کودکی بوده
و تا الان هم باید متوجه میشدن
گذشته از اینا
علم پزشکی اینقدر پیشرفت کرده
این مشکلا که چیزی نیستن
خودت بهتر از من میدونی
:*
اما اصلا نگران نباش
ایشالا که جواب همه آزمایشا منفی باشه
توکل به خدا
میبوسمت عزیزم:*

آلما چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ http://www.almaa.blogsky.com

اولین باره اومدم پیشت.بد به دلت راه نده. به خدا توکل کن. یه چیزی هم صدقه بده و نذر کن.

مونیکا چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ق.ظ http://lvlonica.blogfa.com

عزیزم انشااله که هیچی نیست .بد به دلت راه نده.

گ پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ

چی شد رفتین ازمایشگاه؟ کی خبر میدی؟

گیتی

پرنده خانوم جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:46 ب.ظ

دعا میکنم...

زمستون شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ب.ظ

دیوونه! نگفتم غصه الکی نخور؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد