این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

نمی دونم چه عنوانی بذارم... دست از سرم بردار!

سلام.. 

چند ورزه می خوام پست بذارم نتونستم... هی مصیبت میاد سرم... اون از گوشی نازنینم که تو مترو گمش کردم.. همونی که پسرک واسه تولد پارسالم خریده بودش و کلی عکس و خاطره و اس ام اس همراش بود... دزد نامردو هیچ وقت نمی بخشم و براش جز لعنت و نفرین و آه و ناله چیزی ندارم.. 

از اون طرف هم یکی از بچه های وبلاگی همسرشو تو یه تصادف از دست داد که حتما خیلی هاتون ماجراشو شنیدین.. البته من خواننده وبلاگش نبودم اما خیلی متاثر شدم و گریه کردم و به کلی گوشیمو فراموش کردم.. :(((

نمی دونم اصلا حسش نیست.. این روزا خیلی زندگی و شرایطش بهم فشار میاره.. مشکل مالی نه ها.. مشکلات دیگه.. خستگی... غصه های اجتماعی... بدجوری تحت فشاره مغزم.. 

ترجیح می دادم ننویسم چیزی فعلا اما دیدم خوب نیست این وبلاگم این همه مدت خالی بمونه.. 

می دونید کلا آدم خاصیم من.. نخندید به خدا جدی می گم.. حالم خوب نیست...  

یه مدت می رم مرخصی وبلاگی!  

مراقب خودتون باشید دوستان! 

 

برای تو نوشت..: برای تو می نویسم تا بدانی چه لذتی دارد همسر تو بودن..

نظرات 6 + ارسال نظر
عطر برنج چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:28 ب.ظ

پاشو برگرد سر خونه زندگیت!! مرخصی وبلاگی دیگه کدومه؟؟؟

پرنده خانوم پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ب.ظ http://purelove.blogsky.com/

اوهوم
فکر کنم گاهی بهش نیاز داشته باشیم
امیدوارم خیلی زود ریفرش بشی...
:*
...
خیلی سخته...
فقط طلب صبر از خداوند...
آمین..

بادوم جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ

منم کلی غصه دارم الان چشمم دور از جون عینهو چشای وزغ شده بی که گریه کردم ولی رفتم نماز خوندم یکم بهتر شدم....انقد دلم پرررررررره.

هلیا شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ق.ظ

نشد دیگه . قرار نیست سنگرو خالی بذاری ها

فیروزه شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ق.ظ

تو هم مواظب خودت باش و زودی هم از مرخصی برگرد ... خب؟!

تنها (پریناز) سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ق.ظ http://zxcvbhuiop.blogfa.com

مواظب خودت باش اما زودی برگرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد