این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

الهی غرورت حریم خونه باشه...

سلام دوستان .. 

راستش می خواستم بگم یکی از حسنای مرد خونه بودن دیروز این بود که فهمیدم که چقدر  برای یه مرد لذت بخشه وقتی وارد خونه بشه و ببینه همه چیز تو خونه سرجاشه و مرتبه.. عطر چای تازه دم میاد و یکی با صدای زنگ در با یه لبخند بزرگ و مهربون بغلشو براش باز کرده و حتی طاقت نیاری اون چند تا پله رو بری بالا و ۳-۴ تا پله رو یهو باهم بری تا خودتو پرت کنی تو بغلش... قربونت برم که همه این کارا رو کرده بودی و داشتی جلوی تی وی فیلم میدی تا من بیام و غر بزنی که فشار آب کمه و نتونستی قبل اومدن من دوش بگیری.. 

قربونت برم که وقتی با اون عینک آفتابی گنده چسبیدم به دوربین آیفون که منو نبینی و اذیتت کنم .. وقتی یهو خودمو کشیدم عقب با دیدن دماغم غش کردی از خنده...   

 

اما با این حال.... الهی غرورت حریم خونه باشه.. تو باغ دل تو هزار جونه باشه... 

من برای همیشه ترجیح می دم که زن خونه باشم و قبل از تو برسم خونه.. و بی تاب اومدنت باشم.. بی تاب چرخیدن کلید تو قفل در...

 

دیشب مراسم نامزدی دخترعموی پسرک بود... خوب بود.. لباس عروس یه دکلته قرمز بود که من خیلی ازش خوشم اومد... آرایش موی عروس هم واقعا قشنگ بود به نظرم.. حیف که اینجا نمی شه رمزدار نوشت وگرنه حتما عکسشو براتون می ذاشتم... 

 

پ.ن.۱: گلی و حاج خانوم موفقیتتون رو در امر فیکسینگ تبریک می گم.. خوش بگذره الهی!

نظرات 8 + ارسال نظر
گلدونه سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:19 ب.ظ http://gharibe0001.blogfa.com

خیلی پر رویی!!!
واقعا که! همه ی بدبختی و عز و جزّش مال من بود بعد حاج خانوم تبریک میگی؟

حاج خانوم سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:23 ب.ظ

عزیز دلمی که تو مرد خونه بودی و مردت اینقد قشنگ ازت استقبال کرده
پیتی ورپریده دلم خاست که زود برم خونم که اینجوری از شوهرم استقبال کنم
هی روزگار
راستی لباس عروس قرمز بود؟؟؟؟ قشنگ بود؟؟؟
عکسشو برام ایمیل کن زود باش!

فیروزه سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ

الهی همیشه عاشقو خوشبخت باشید و حریم خونه تون پر از عشق و محبت باشه ...

هلیا چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:45 ق.ظ

خوشحالم همه چی روبه راهه و خوشبختی .مگه ارایشگاه کجا رفته بود؟کاش میشد تو بلاگفا یا پرشین یه وب میزدی و چند دقیقه ای عکسشو نشونمون میدادی.اخه تا حالا لباس نامزدی قرمز ندیدم میخوام ببیم چه جوری میشه

زمستون چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:55 ب.ظ http://zemesto0n.blogfa.com

پیتی اگه نزنی و متوجه نشی از کیه به اینجا سر نزدم، می خواستم بپرسم اینجا چرا این شکلی شده؟؟!!

نه بابا تازگیا به سرم زد رفتم قالبشو عوض کردم..

سانیا پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ب.ظ

وای پیتی خوشگلم چه قدر گرم و ناز نوشتیییییییییییییییییییییییییی تو
بوی چای اومد اینجا...هوس کردم...
تو این قدر ماهی پیتی که قلب تو فرشته نگهبان عشقه...
بوووووووووووس

بوبو شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ق.ظ

وااا
یعنی من برا این پست نظر ندادم؟یا این که تو نگه داشتی برا خودت؟؟:)))))
وای تو چه باکلاسی:))))
عینک آفتاببببیییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!:)))))))))))))))))))))))))))))))
فکرشو بکن :)))
wow:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

عطر برنج یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:33 ب.ظ http://atr.blogsky.com/

این شعر قدیمی مال کی بید؟؟
چه حالی می ده!!!

شهره می خونه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد