این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

درون من...

سلام... راستش این پست صرفا جنبه بیرون ریختن نگرانیهامو داره..   ارزش دیگه ای نداره.. اگه حوصله ندارید نخونید... 

 

-------------------------------

تو دوران مجردی مشکلاتی داشتم که به دلیل استقلالم و فشار زیادی که به مدت ۱۰ سال یعنی از دوران دانشجویی روم بود برام به وجود می اومد..  خوب یه جورایی تو استرس بودم گاهی اوقات... راستش به دلایلی دوستی با پسرک هم تو این ۵ سال برام پر از استرس بود.. که البته الان به  

شدت پشیمونم از اون همه نگرانی.. 

 خوب پسرک خیلی محتاطانه و با آزمایشهای فراوونی منو انتخاب کرد که خوب همش به دلیل منطقی بودن زیادش و با توجه به شناختی بود که از خانواده اش داشت.. خیلی تنش داشتیم.. بارها و بارها ازم خداحافظی کرد و من... اما نهایت صبرش یه هفته بود.. بعد از یه هفته با یه اس ام اس یا تلفن از دلتنگی برمی گشت و می گفت بی تو نمی تونم.. اما منطقش که به دلایلی از نظر همه بی منطق بود می گفت من و تو نمی تونیم با هم باشیم.. این اومدنها و رفتنها اثرات خیلی بدی روم گذاشته که الان دارم یه سری از نتایجشو تو درون خودم می بینم.. اشتباه از خودم بود شاید باید با منطق اون فکر می کردم و می ذاشتم هرچی خدا می خواد همون بشه.. 

اما خوب من عاشقش بودم.. هستم.. الان که باهمیم خیلی خوشحالم.. با همه اختلاف نظرهایی که داریم اما عشق بینمون خیلیاشو حل می کنه و بقیه اش هم می مونه که تو دراز مدت حل بشه... 

اما یه مدتیه که یه مشکلی دارم.. دنبال یه روانپزشک خوبم.. مشکلم هم اینه که تو خواب دندون قروچه می کنم... پسرک می گه که الان که از استرسهات کم شده چرا هنوز آرامش نداری.... اما مردا نمی دونن که ما زنها همیشه نگرانیم و خدا انگاری مارو فقط برای آرامش دادن آفریده و آرامش ندیدن.. 

وقتی پسرک میاد خونه انگاری همه مشکلات خودم یادم می ره و حل میشم تو وجود اون که نکنه خسته باشه و من بهش نرسم.. نکنه از یه چیزی تو خونه خوشش نیاد و تو ذهنش .. اون گوشه های ذهنش از زندگی با من ناراضی باشه.. نکنه از قیافم زده بشه.. نکنه بگه ... می خوام که راضی باشه.. اما خوب بعضی وقتا وقت کم میارم برای این همه خوب بودن.. برای مرتب بودن هرروزه.. برای وسواسهای دلم وقت کم میارم.. پسرک من! ببین که باتو و به خاطر عشق تو استرسهای من بیشتر شده عزیزم.. می خوام براش یه نامه بنویسم....بنویسم که کمکم کنه که رضایتو تو وجودش ببینم... بنویسم که .. نمی دونم.. خیلی آشفته ام.. از درون بی تابم.. شاید اینا نشونه یه بیماری روحی باشه..احتیاج به ایجاد آرامش دارم... شاید یه روانکاو خوب بتون کمکم کنه.. بهم معرفی کنید اگه می شناسین.. خیلی مضطربم.. می خواستم بیشتر بنویسم اما نمی تونم...

نظرات 13 + ارسال نظر
گلدونه سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ق.ظ http://gharibe0001.blogfa.com

من فقط دکتر شیری رو معرفی میکنم
بهترین کار اینه که حرفاتو بنویسی ، ازش بپرس این حس هایی که داری عادیه یا احتیاج به مشاوره داره ، اون خیلی زود جواب ایمیلت رو میده واگه احتیاج به مشاوره داشت بهش بگو آدرس خودشو بده و ازش وقت بگیر

من قبولش دارم! خواستی ایمیلش رو میدم

روناک سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.ronak88.persianblog.ir

منم سه ماهه که زندگیمو شروع کردم خیلی ازین وسواس هائی رو که میگی درک می کنم اینکه همه چی سر جاش باشه اون کمبودی حس نکنه و ........
ولی همه اونا میشه به قیمت خستگی روحی و روانی...
ولی به نظرم تو هم زیادی رو این موارد حساسی
یادمه یه بار یکی از پستات رو خوندم تو دلم گفتم چه قد شوهرشو لوس می کنه!!!!!!!!
نمی دونم درست منظورتو فهمیدم یا نه
اما اینکه همه چی همیشه مطابق میلش باشه یهتره یا اینکه یه ژیتی شاد کنارش باشه؟

عطر برنج سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ http://atr.blogsky.com/

پیتی جان! اگه به یه چیزی خیلی فک کنی برات اتفاق می افته! باید خیال خودت رو راحت کنی ازین مسایل!
مطمئن باشی که طرفت بهتر از تو نمی تونه پیدا کنه!
سعی کن راحت باشی و راحت فکر کنی...این جور فکرا مث نسیمی می آن و میرن...
و یادت باشه که بهترین روانشناس ،خود آدمه!!
فقط خودتی که می تونی به خودت کمک کنی و یه عالمه انرژی مثبت به خودت بدی...

سمیرا سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام عزیزم
وسواستو درک می کنم. در اینکه پیش مشاور بری بهت کمک می کنه شکی ندارم و می تونه از این استرسهات کم کنه. ولی می دونم که وجود ویروس به عبارت عامی تر انگل در بدن باعث سابیدن دندون تو خواب میشه که با چندتا قرص به راحتی حل میشه. حالا بد نیست اگه یه آزمایش هم بدی. مواظب خودت باش

نسیم سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ب.ظ

گلدونه جان میشه آدرس ایمیل اون دکتر رو بدی.
من هم شرایط مشابه با پیتی دارم

گیسو سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ http://www.bang.parsiblog.com

سلام دوست خوبم. خونه تکونی داشتم و بعد از مدت ها به روز. توی خونه ی مجازی ام منتظر قدوم پر خیر و برکت شما. خوشحال میشم منم ببینید.

پریناز چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ http://chassb.blogfa.com

منم خیلی وقت ها اینجوری می شم این حس میاد سراغم با هزار تا نگرانی ...باید خوش بین باشی و کمی بی خیال

تداعی چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:34 ب.ظ

عزیز من عادی بودن در زندگیت تنها چیزیه که شوهرت به اون نیاز داره. لازم نیست به خاطر اون از خودت بگذری. این نه اونو راضی می کنه نه تو رو. خودت باش و در حد خودت برای زندگیتون تلاش کن و هروقت حس کردی کافی نیست به خدا فک کن که به نظرش تو به اندازه ی کافی داری تلاش می کنی. و خدا ازت راضیه. و بعد ایمان داشته باش که اگه اون ازت راضی باشه لزومی نداره که نگران هیچ اتفاقی باشی.
به خاطر دندونات هم یه سر برو آزمایش ممکنه روده هات ناراحت باشن که باعث ضعف جسمی و استرس می شه.
یادت باشه واسه خاطر اون خودت رو و استقلال فکریت رو از دست ندی. به اندازه ای که در حددته تلاش کن. نه بیشتر و نه کمتر. تا تو راحت و آسوده نباشی اونم نخواهد بود.

پرنده خانوم پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:25 ق.ظ

یه ریلکسیشن انجام بده
و با پسرک حرف بزن
فکر کنم اینا زودتر و بهتر جواب میده

فیروزه شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ب.ظ

پیتی جان ... کجایی؟ ... خوبی؟ ... یه خبر بده از خودت ...

بوبو شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:03 ب.ظ

خوبم
خوبم
ببین عضله رو:)))))))))))))))))

نیلوفر شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:00 ب.ظ http://www.niloufar700.persianblog.ir

پیتی عزیزم دوست خوبم
پیش دکتر که حتماْ برو اما به نظر من اصلاْ درست نیست که انقدر بخواهی همه چیز طبق میل پسرک باشه. من میگم حتی بعضی وقتا از عمد باید طوری باشه که همه چیز مطابق میلش نباشه. مطمئن باش خیلی نمیتونی به این صورت دووم بیاری. اونوقته که صدای پسرک در میاد اونم به خاطر خواسته ای که تو خودت توقعش رو در اون ایجاد کردی.
تو انقدر خوب بودی که پسرک در نهایت نتونسته ازت بگذره.
اگر همیشه سعی کنی اونو از خودت راضی نگه داری اولاْ که اعتماد به نفست به باد فنا میره دوماْ پسرک خیلی خوش انتظار میشه که در آینده مصائب زیادی رو برات به بار میاره.
مردها به خودی خود خوش انتظار هستن. وایی به روزی که که با دلیل و بی دلیل برای اونا خودمون رو به آب و آتیش بزنیم. به خدا این در مورد بهترین شوهر ها هم صدق میکنه.
یکی از دوستهای مامان من شوهرش برج سازه. همه امکاناتات برای خانوم فراهمه. کارگر داره برای تمام کارهای خونش. اما پرده های خونش چون خیلی گرونه و بید دستی اتو بشه رو شوهرش از سر کار میاد و اتو میکنه. همین زن میگه بهترین شوهرهای عالم لیاقت اشک ریختن رو ندارن. حالا من نمیگم به اون شدت اما داری راه شاتباهی رو میری عزیزم.

گلی سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ

سلام
یکی از دلایل دندان قروچه میتونه آلرژی یا آسم باشه. دختر 5 ساله من هم وقتهایی که آسمش عود میکنه تو خواب دندان قروچه میکنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد