این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

بدم میاد ازت!

اصلا دوست ندارم برای این پستم سلام بنویسم.. چون این یه پست کاملا ث.یا.ث.یه.. 

 

و کثیف ترین چیزی که می شناسم همینه! 

 

هی تو... اومدم بهت بگم که آهای خوک پیر کثیف ازت متنفرم.. به اندازه همه آههایی که به دل مر.دم ما نشوندی به اندازه همه لحظات این روزهای سیاه به اندازه عمر طولانی تو.. به اندازه بزرگترین عدد دنیا ازت متنفرم!  

تا حالا مرگ کسیو نخواستم.. هیچ وقت! اما تو کاش می مردی... کاش.. 

خدایا.. نمی دونم چی بگم.. نمی دونم چی ازت بخوام.. نجاتمون بده!

نظرات 6 + ارسال نظر
گلدونه ی مزدوج شده شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ب.ظ

اولش ترسیدم دوباره دعوا کرده باشی!
نگران نباش... سحر نزدیکه...

پرنده خانوم شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ب.ظ

منم تا بحال مرگ کسی رو هیچوقت نخواسته بودم
اما یه مدته این فکر عجیب توی سرم میچرخه
وشده که بارها به دلم بیاد
واقعا متاسفم که انسان اینقدر بتونه پست باشه که بجای اینکه به فکر روزای آخر عمرش و اون دنیا باشه چارچنگولی بچسبه به چیزی که کثیف ترین موضوع دنیاست
واقعا زشته
از شرف انسانیت بدوره
کاش به تمام چیزایی که تبلیغ میکردن به تمام چیزی که ریا میکردن لحظه ای حتی فکر میکردن
شاید تلنگری میشد براشون

دختر مهربون شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ب.ظ

قربون دهنت پیتی جون خدا ذلیله دو دنیاش کنه

حاج خانوم شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ

بابا صیاصت
بابا نفرین
بابا پست
چه عجب نمردیم و موندیم دیدیم بعد از صوبتایِ حاج آقا دستغیبِ معروف بلخره یه کی یه پست زد و ازش تعریف و تمجید کرد
پس بوس تو جونت
حالا خونتو کثیف نکن خاهر سر صوبی

عطر برنج شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ب.ظ http://atr.blogsky.com/

بیب....بیب....بیب....
بوق...بوق...بوق...
ای مرتیکه د...وث....
اینا همه ش فُش بود پیتی جان!

مرکوری یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ق.ظ http://shinymercury.blogsky.com

منم همینطور :s

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد