این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

ماه عسل ۳ روزه ما!

سلام برو بچ! خوب و سرحالید؟ 

 

قرار بود از مسافرتمون براتون بگم.. نکات قابل تعریف کردنش بازدید از تخت جمشید و باغهای معروف شیراز بود که واقعا دیدنی بود ... یعنی بهتره بگم محشر بود.. راستش این مسافرت هدیه داداشی بود به ما.. پرواز خوبی داشتیم و هتل هم جای خیلی خوبی بود.. در واقع به اکثر نقاط معروف شیراز خیلی خیلی نزدیک بودیم.. مثلا تا حافظیه پیاده فقط ۵ دقیقه راه بود.. دوست دارم از تک تک لحظاتش بگم اما واقعا قابل بیان کردن نبود.. تجربه مسافرت با پسرک رو در دوران دوستی داشتم.. البته خیلی کوتاه.. و می دونستم که خیلی خوش می گذره و نمی ذاره آب تو دلم تکون بخوره.. کلی ماجراجویی کردیم برای شناختن محیط.. پیاده روی های طولانی.. دیگه کارمون به جایی رسیده بود که به دیگران هم آدرس می دادیم  با اتوبوس های شهری از شاهچراغ یرگشتیم هتل و کلیییییییی خندیدیم تو اتوبوس از لهجه بامزه شیرازی ها... آره کاکو..  

یه سر هم رفتیم بازار وکیل وکلی خوراکی خوشمزه و سوغاتی خریدیم..  

کلا خیلیییییییییی خوش گذشت و جای هیچکدومتو خالی نبود...  

راستش حجم عکسا خیلی بالاست نمی تونم آپلودشون کنم...  

 

بعد سفر مامان پاگشا دعوتمون کرد.. یعنی شنبه و به پسرک یه دکمه سردست کادو داد... ماهم یه سکه ربع به مامان بابت کادو مادرزن سلام دادیم...پنجشنبه هفته پیش هم مامان پسرک دعوتمون کرد که پارچه خوشگل پیراهن به من و یه جوراب  به پسرک کادو دادن... خیلی خوش گذشت.. شب هم رفتیم میدون خراسون جشن نیمه شعبانو دیدیم و کلی خندیدیم.. از دست این پسرک! 

 

این روزا داریم یه پازل ۱۰۰۰ تیکه رو درست می کنیم .. خیلی سخته ولی خیلی خوب پیش می ریم.. از همه بهتر موقعیه که برای هم کری می خونیم.. بیشترشو من پیدا کردم چون من بیشتر وقت می ذارم.. آخه خیلی زودتر از پسرک می رم خونه.. خلاصه خیلی خوش می گذره.. 

البته فک نکنید که همش هم خوب و خوشه ها نه! 

زندگی ماهم مثل بقیه بالا و پایین داره اما نمی ذاریم هیچی باهم بودنمونو خراب کنه... نمونه اش همین دیشب سر یه موضوع ساده بحثمون شد.. البته نه اینکه دعوا کنیم ها ... نه! من یه چیزی گفتم که پسرک ناراحت شد و سکوت بدی بینمون پیش اومد.. ازش عذرخواهی کردم.. اما خوب اون ناراحت شده بود.. سر سنگین بود.. ساعت ۱۰ رفت مسواک زد و گفت من می رم بخوابم! گفت تو نمی خوابی؟؟ گفتم چرا منم میام.. البته اصلا خوابم نمی اومد.. خلاصه رفتم خوابیدم! با فاصله از هم و در حالی که هردو به سقف نگاه می کردیم دراز کشیدیم! بعد چند دقیقه گفتم می خوای با قهر بخوابی؟  

گفت نه! قهر نیستم! منم گفتم می دونم قهر نیستی! مگه ما بچه ایم! اما قراره اینجوری بخوابیم؟ گفت نه! و مثل یه عروسک خرسی (خودمو می گما! ) بغلم کردو چلوند! 

خلاصه منم نمی خواستم روابط عاطفی مانع رفع مشکل بشه و درمورد موضوع ناراحتی حرف نزنیم..  واسه همین بهش گفتم که بیا باهم حرف بزنیم.. یه ۱۰ دقیقه ای در مورد موضوع باهم حرف زدیم و بعد آشتی شدیم! آشتی آشتی.. بعدش هم...

بقیه اش هم به تو چه بچه.. خجالت نمی کشی از این سوالا می پرسی؟؟؟!  

شوخی می کنم باهاتونا! ناراحت شدید؟؟؟ 

عیب نداره.. بزرگ می شید یادتون می ره!  

اه اه چه لوس! من برم به کارم برسم.. 

 

پ.ن. مخصوص:Flower برای تو دوست عزیز خودم که این روزا از کار زیاد خسته شدی و دلت یه مسافرت توپ می خواد.. بیا بغل خودم!

نظرات 7 + ارسال نظر
عطر برنج چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:43 ب.ظ http://atr.blogsky.com/

تو حیا نمی کنی فقط واسه این آزی بی وفا و بپیچون پست می زاری؟؟هاین؟؟
به سلامتی!! می بینم که بدتر از گلدونه ازون نوع آشتیها دارین که!!! (یه لبخند شیطانی)!!

پرنده خانوم چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:48 ب.ظ http://purelove.blogsky.com/

آخیییی
چه مسافرت قشنگی
ایشالا زود به زود هم پیش بیاد:*

بوبو چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:14 ب.ظ

اومدم بغلت
خط آخر منظورت من بودم؟
چوخ چوخ منی شاد الدین یاجی:))))))

بانو چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 ب.ظ http://lanuit.blogfa.com

عروس خانوم خوشحالم که بهت خوش گذشته. امیدوارم همیشه همینطوری کدورت ها را رفع کنیند

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:20 ب.ظ

salam asisi:X:X:X asheghe blog hatammm:X:X:X dooseshoon daram hamashoono:X:X:X ishala ke khoshbakht bashi mesle hamishe azizam:X:X:X rasti ye soal dashtam azat/ in sheklaro chetori mizari inja?:( manam ye blog dorost kardamo taze be in jam ezafe shodam:P vali balad nistam az ins hekla bezaram:( behem migi chi kar bayad konam? merci asisiiii:X:X:X

شما؟ من از این وبلاگ کپی می کنم http://elija.blogfa.com/post-176.aspx

هلیا شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ

به به خداروشکر سفر خوب بوده راستی با هواپیما رفتین؟منم شیراز می خوام تا حالا نرفتم اخه هدیه های پاگشا هم مبارک

آره عزیزم با هواپیما رفتیم.. اگه می خوای بری حتما فصل بهار نارنجش برو می گن قشنگتره.. اردیبهشت ماه.. ولی حتما برید.. خیلی شهر قشنگیه..

حاج خانوم یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام عزیز دللللللللللللللللم
من فدات بشم با این مسافرت سه روزه تون
الاهی قربونت بشم که یه عالمه بومیِ شیراز شدید کاکو
عیبی نداره از این اتفاقا پیش میاد خاهر
شوما جدی نگیرید
دلم برای نوشته هات تنگ شده
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد