این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

یادداشتی متفاوت..

دوستای عزیزم.. این پست یه مخاطب خاص داره.. در مورد قولی که بهتون دادم یه پست مجزا می ذارم.. لطفا با من باشید... 

 

سلام... شما جناب (من!).. فقط تا اندازه ای که باید می شناسمتون... و نه بیشتر.. ولی همین میزان از شناخت برام کافیه که بدونم الان در چه وضعیت روحی ای هستید... و کاملا درکتون می کنم چون شاید زمانی شرایطی مشابه با شما داشتم.. البته از نوعی کاملا متفاوت.. تنها کمکی که تو این شرایط می تونم بکنم اینه که کاملا عادلانه و با حس احساس شما ازش بخوام که منطقی باشه و کنارش باشم... شما که ترحم نمی خواین؟ می خواین؟  زندگی با ترحم دو ساعته و یه لبخند که اونم از قضا شما زیاد نمی ذارید طول بکشه ساخته نمی شه.. می شه؟ 

 

منطقی تر باشید...

نظرات 2 + ارسال نظر
بوبو شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:28 ب.ظ

چسب:)))))

حاج خانومچه دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ق.ظ

بنده براتون کامنت نمیگذارم (یعنی مثلن قهر تشریف دارم) خب واسه اینکه این پستت رو واسه یکی دیگه نوشتی خب مگه من فوضولم بیام بپرسم حالا این کیه و چیه و این صوبتا!؟ اصلنشم از اولشم به من چه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد