این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

تو...

پسرکانه: آخه وقتی تو هستی و من می تونم تو چشات نگاه کنم و غر بزنم و بگم به من بیشتر اهمیت بده و تو با صبوری نگام کنی و بگی چشمممم عزیییییزم... کی از تو مهم تر... بعد محکم بغلم کنی و بذاری عطر تنتو تا عمق وجودم بی وقفه نفس بکشم.. وقتی تو هستی و وقتی ظرف می شورم یا آشپزی می کنم شیطنت می کنی و با چشات ماساژم می دی... آخه دیگه می شه من ازت دلخور باشم...؟؟ می شه غر بزنم؟؟ French Kiss

 

 

سلام دوستان...  راستش دیروز بعد از اون همه غرولند رفتم خونه.. قرار بود شب سرویس خوابمونو بیارن.. به پسرک گفته بودم که عصر بیاد خونمون تا وقتی زنگ زدن باهم باشیم و خودمونو برسونیم خونه مشترکمون و منتظر باشیم تا بیارن... عصر یه خورده خوابیدم.. ساعت 8 بود که پسرک اومد.. شام مرغ سرخ کرده و سیب زمینی درست کردم با یه نوع سالاد لبنانی به اسم سالاد مرغ و زیتون که عصری تو برنامه به خانه بر می گردیم آموزش داده بود.. خیلی خوشمزه شده بود.. جاتون خالی.. 

 

شامو که  با داداشی و پسرک خوردیم هنوز بساط شامو جمع نکرده بودیم که زنگ زدن که می خوان سرویسمونو بفرستن... من و پسرک هم بدو رفتیم خونه مشترک... داداشی چون امتحان داشت موند خونه..10 دقیقه ای بعد ما وانتیه رسید و خلاصه پسرک و راننده وانت به بدبختی بارو خالی کردن و اوردن بالا.. خیلیییییییییی سنگین بود..  بمیرم الهی داشتم از ترس می مردم.. آخه پسرک رنگ و روش از سنگینی وسیله ها پریده بود..   

 

وایییییییییییییییییییی خیلی خوشگل شد اتاقمون.. البته هنوز نصب سرویس خواب کامل نشده که یه خورده خورده کاری داشت که قرار شد خود پسرک انجام بده 

 

مبلمانو بوفه رو هم هم که پریروز اورده بودن.. مامان هم دیروز صبح رفت.. تا ایشالله وسایل باقیمونده رو جمع و جور کنه و بفرسته برام... فقط مونده یخچال و لباسشویی که اونم قراره امروز معلوم شه که تا آخر این هفته بفرستن.. بعدش به امید خدا می مونه چیدن وسایل و جمع و جور کردن.. 

 

عکس هم نمی ذارم چون میخوام از خونه تکمیل شده عکس بذارم.. پس اصرار نکنید لطفا!  

( قابل توجه بعضیا

 

خلاصه طبق اول نوشتم کلی به پسرک غر زدم که تو اصلا به خستگی های من توجه نکردی و به من اهمیت ندادی.. اونم از دلم در ارود!  به شما چه که چه جوری! 

 

پ.ن.۱. پریناز جون (تنها جون) وبلاگ زندگی مشترک اگه اینجا رو خوندی بدون من هرروز می خونمت ولی نمی تونم کامنت برات بذارم.. کد کامنت برام نمی آد... نمی دونم چه مرگشه.. 

 

پ.ن.۲. هلیا جون یه مدتیه وبلاگتو گم کردم.. هیستوری کامپیوترم پاک شده.. هرکاری کردم و هر چی که با اسم وبلاگت نزدیک بودو سرچ کردم موفق نشدم... اگه منو خوندی یه بار دیگه آدرستو خصوصی برام بذار..

نظرات 10 + ارسال نظر
بهارنارنج و یاس رازقی دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ب.ظ http://formyramin.blogsky.com

آرزو می کنم همیشه شاد باشی. روزای خوبی رو می گذرونیا. چقدر خوبه که ثبتش می کنی.

پرنده خانوم دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام پیتی جون!
تبریک میگم عزیزم:*
خیلی لذت بخشه وسایل نو، خونه نو، زندگی نو...ایشالا همیشه خوشحال باشییییییییییی
واییییییی خوش بحالتتتتت پیتی جون
ببخشید من کم کامنت گذاشتنم میاد:">:">اما هر روز میام و پست هات رو میخونم
خوشبخت بشی الهیییییییییییییییی

حاج خانومچه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ

خب به من چه که امروز پست نوشتی و من سرم شولوغه نرسیدم بخونم!؟
خوبه حالا همه ی کامنت دونیشو نیگا کنی اولینو آخرینش خودِ خودم بودمااااااااااااااااااااااااا! حالا که پسرک از دلش درآورده توقعش رفته بالا! واه واه! چی فک کردی ها؟ فک کردی مام میایم از دلت در بیاریم؟ نه بابا از این حرفا خبری نیس خاهر! یکی میخاد ناز خود مارو بکشه بابا! D:
خوبه والا! معلوم نیس اون چشما چجوری نوازش و ماساژش میدن که حالا اومده اینجا پوز میده واسه ما D: ایییییییییششششششششش
اصلن حالم بد شد! D:
چه معنی داره آدم مثه این دختر ترشیده ها بشینه "به خانه برمیگردیم" رو ببینه!
بابا مثل اینکه گوشت بدهکار این حرفای ما نیستا! ما میگیم تی وی بی تی وی! اونوخ تو میشینی سالادِ لبنانی یاد میگیری واسمون؟ D: اییییییییییییییی خداااااااااااااااااااااا
اونوخ همین دیشب ملتِ بدبختو تو خیابون سرویس اساسی میکنند برادر گرامی ):
بابا نکن خاهر! قباحت داره به ابلفضل! D:
میگم حالا به سلامتی همه ی وسائلو آوردن دیگه انقدم که ماشالله روت زیاده که عکسم دیگه بی عکس دیگه هان؟ D:
اصلن به من چه! امروز میرم میدون تجریش که قراره همه ی ملت اونجا جم بشن منم میرم شهید میشم مثه ندا D:
والله! به مولا آدمو به کجاها که نمیکشونن و به کجاها که وادار نمیکنن!
حالا انقدرم وقیح شدی که نمیخای بگی پسرک چجوری از دلت درآورد نه؟ (آی ویل کیل یوووووووووووووووووووووووو D:)

گلدونه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ http://gharibe0001.blogfa.com

یکی پیدا شه از دل ِ ما هم دربیاره بد نیستا!

من روزشمار نمی چسبونم چون ممکنه قانون جذب کارخودشو بکنه و زودتر بشه...

وای که اگه بشه چی میشه!! خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

کی میاد از دل ِ ما دربیاره؟ به همون شکلی که بلده... :(

سانیا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:46 ب.ظ

وای پیتی جونم
خووووووووووووووووووووووووووووووووووووب مبارک باشه پیتی
وقتی پستت رو خوندم باورت نمی شه دلم انقده برای نانا تنگ شد دویدم بهش زنگ زدم وسط جلسه بود گفتم تندباش با من حرف بزن دلم تنگیده :دی
راستی پیتی جون خوشگلم قول بده وقتی رفتی خونه نوت ان شالله بیشتر بنویسیا
از حست خوشم میاد
راستی پیتی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم

عطر برنج دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

می بینم که پستای صحنه دار می زاری این روزااااااااااااااا!‌پیتی خانومی!!
تو لیست من (روزانه هایم) وبلاگ هلیاس!‌برو بخونش!!

هلیا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:22 ب.ظ

ادرس نمی زارم چون همدیگرو پیدا کردیم . بپر بغلم
عکس هم که اب پاکی ریختی رو دستمون ولی من به این اسونی ها از رو نمیرم که

یه سری عکس تو پستهای قبلیم هست... اونا رو دیدی؟

گ دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:24 ب.ظ

عروسی کیههه؟


http://roozanehayam.persianblog.ir

هلیا اینجاست عزیزم.

عروسی ۸ مرداده اگه خدا بخواد... دعا کن بخواد...

حاج خانومچه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:40 ب.ظ http://hajkhanum.blogspot.com/

عزیزم این آدرس این سگ پدرِ D:
دهنمو سرویس کرد تا لود بشه! D:
حالا اونجا پیلیز اسمِ منو به میون نیارین
همون حاج خانوم خوبه D:
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس واسه تو

حاج خانومچه سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ق.ظ

میگم زیاد سعی نکن که کامنت بذاری توش چون نمیشه نمیدونم چه مرگشه
فلن با همون قبلیه کار میکنم دیگه حوصله مو سر برده D:
راستی میگم صدات در نمیادآ
خبرایییییییییییییییییییییییییییییه؟ D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد