این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

سلام دوباره..

پست قبلی رو ادامه ندادم چون دیدن اون جمله ها حالمو بد می کنه و منو دوباره به یاد حال امروز صبحم می ندازه... 

 پس دوباره سلام.. باید بگم که اوضاع زندگی شخصیم بد نیست.. تقریبا می شه گفت خوبه.. 

به هر حال این روزا برای من روزای خاصیه.. گرچه کمی نگران به بهترین نحو اجرا شدنش هستم و البته کمی هم تنهام در انجام کارام اما خوب خستگی این روزامو دوست دارم.. 

راستش داداشی که موقع امتحاناشه.. مامان هم که با اون پادردش ازش توقعی نیست.. دیگه کسی می مونه؟ البته پسرک هست اما خوب اونم فقط یه قسمت کمی از کارا رو به عهده داره و یه خورده تنبله.. یعنی البته من خودم تنبل بارش اوردم که با وجود مامانی که مدام هم نازشو میکشه تنبلتر هم می شه..  

 

تقریبا می شه گفت همه خریدا جز یخچال و لباسشویی انجام شده.. سرویس خوابو هم پریروز سفارش دادیم.. خیلی از مدلش خوشمون اومد .. توضیح نمی دم چه شکلیه که وقتی آماده شد عکسشو براتون بذارم..  البته مدلشو قبلا با پسرک انتخاب کرده بودیم و پریروز باهم رفتیم سفارشش دادیم.. 

 

شاید باورتون نشه اما پسرک از روزی که عقد کردیم تا الان یعنی از 23 خر.داد تا حالا یه شب اومده خونمون مونده.. نه اینکه نخوادا نه.. از بس من کار داشتم و اینکه پسرک هم دیر از کارخونه بر می گرده و با توجه به اینکه صبح زود ساعت 5/5 باید بره سرکار از خونه ما براش خیلی سخته..  و اینکه من خیلی دلم براش تنگ می شه.. ببخشید شاید خوندن این مطالب پراکنده  خستتون کنه اما خوب ذهنم آشفته است بذارید جمع و جورش کنم.. 

  

دیروز هم با مامان و دوستش رفتیم نزدیک محل کار بعضیا یه خورده خورده ریز خریدیم.. چیزایی مثل ظرفای دم دست و بستنی خوری سیلویا که شکل شمعدونامه... البته می دونم بدون عکس هیچ صفایی نداره گفتن این خریدا ولی به خدا خودمم می دونم.. بهتون قول می دم که بیارم.. 

 

حال تو آرشیوم یه عکسای متفرقه دارم که واسه سرگرمی براتون می ذارم...  

 

 نشون نامزدی  

 

 موهام 

 

فرشمون (البته عکسش اصلا خوب نیست خودش خیلی قشنگه)  

  

 

پرده (البته این دکور مغازه است، مال ما دکورش یه خورده جدیدتره)

سرویس رو تختی 

  

امیدوارم که از خریدام راضی باشین..

 

اینم یه نما از دیوار اتاقمون و رنگش، همنوجوری که می بینید دیوار پشت تختو یه خورده تیره تر کردیم.. البته شاید به نظرتون رنگش خوب نیاد دوست دارم نظرتونو بدونم اما ما این رنگو از روی یه مدل انتخاب کردیم و سرویسمونم یه جوری انتخاب کردیم که بهش بخوره.. حالا وقتی همه چیو چیدیم براتون عکس می ذارم حتما.. 

 

فعلا دیگه چیز خاصی به ذهنم نمی رسه جز اینکه واااااااااااااای من هنوز نه سفارش لباس عروس دادم نه از آرایشگاه وقت گرفتم! 

 

کمکی نمی تونید بکنید یه دعا که می تونید بکنید خسیسا!

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
حاج خانومچه (بچه معروف) سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ

خب به من چه که حرفاتو تو پست قبلیت ادامه ندادی! مگه من فوضولم؟ چی فک کردی هااااااااا؟ D:
الاهی بگردم واسه احساسِ صوبت و بازم معذرت میخام که اون فایلو برات فرستادم تا ببینی! REST IN PEACE FOR HER
خب بسِ دیگه! بیاییم سر اصل ماجراااااااااااااا
معلومه که عزیزم این روزا برات یه روزِ خاصه و معلومه که باید نگران باشی! پس چی فک کردی؟ نکنه انتظار داری بنده نگران باشم؟ چه بی خیال! والله! ما از دو سه ماه جولوتر نگرانِ عقدمون بودیم! اونوخ خانوم کمتر از یه ماه دیگه عروسیشه و عین خیالش نباشه؟ هان؟ D: بکش تا جونت درآد و هوسِ عروسی نکنی خاهر! D:
آخی! الاهی بمیرم برای دخملم که دس تنها مونده! ای پسرکِ تمبل! از این مامانا و لوس کردنِ داماداشون نگو که جیگرم خونه خاهر! D:
ایش! همچی نازشون میکنن که انگار چی هستن! ایییییییییییییششششششش از دسته این مامانا D:
دیدی یه چیزی رو جا انداختی! گفتی همه ی خریدا بجز یخچال و لباسشوئی و ... آهان! ببین حواست نیست! ماکروفرو از قلم جا انداختی خاهر! D:
سرویس خابم که بعله دیگه از قبل دیدین و پسندیدن و منم که اینجا نقشِ هویج فرنگی دیگه! منو چرا نبردین آخه؟ مگه من از اون تخت سهمی ندارم؟ چی خیال کردی هان؟ فک کردی تو و پسرکت راحت بخابین و من و حاجی تو خونه ی مامانینا باشیم؟ نه خاهر جون از این خبرا نیست! میام وسطتون هر شب سفره ی ابلفضل میندازم همه رو هم دعوت میکنم! D:
خب از اینکه پسرک همش یه بار اومده خونتون یکمی قضیه داره بو دار میشه هاااااااااااا! نکنه به قولِ مامیتون این پسرک طوریش میشه ها که نمیاد! D: نکنه خدایی نکرده خاهر مرض پرضی چیزی داشته باشه؟ D:
آآآآآآآآآآآآآآخ دس گذاشتی رو دلم! اومدی تا اینجا و به من نگفتی؟! به من چه! اصلن من قهر! D:
خب من که سیلویا نبیلیم والاه! عکسم که تو کلن قربونت برم تطیلی دیگه! میذاری با عکسای بچتون ایشالله باهم برام میفرستی دیگه! D:
وای که من عاشقِ نشونت شدم! چه نازه! هوس کردم منم یه عکس از حلقه ی نامزیمونو و حلقه ی اصلیمون بندازم D: خب چه کنیم دیگه حسودیه خاهر! D:
موهاتم که خودم قبلن دیده بودم D: اصلنم قشنگ نیست! D: (آیکون آزی که داره از حرص اینکه خودش نمیتونه موهاشو این رنگی کنه، ناخوناشو تا ته میخوره)
وای فرششوووووووووووووووو چه نازه! فقط بگو چه رنگیه؟! آخه شبیه یه فرشیه که من دیدم! گلبه هیی و کرمه؟ D: من خیلی دوس دارم این ترکیبووووو
پرده هم فوق العادس رنگش.. قهوه یی واسه پرده توووپه! من دوس دارم این قهوه یی رو!منم هوس کردم خوب! ):
سرویس رو تختیشوووووووووووووووووووو! وای رنگ اتاقشو! مرسی عجب رنگِ باحالیه! اونورش تیره تره! چه با رنگِ روتختی سته! که با اون رنگِ سرویس خاب میخوره ها! (ببینم سرویس خابه رنگ همون چوبای ست مبلمانه دیگه؟) D:
اینو باش! فک کردی من صبر کنم تو واسه من عکس بفرستی؟ خودم میام میبینم خاهر! تازه من که خودم سر جاهازیتم هستم دیگه D:
لباس عروسو بگو! دیوونه هنوز هیچ کاری نکردی؟ نمیخای تمبل خانوم بری سفارش بدی؟ من به جات دلشوره گرفتمااااااااا
آرایشگاه هم که قربونت برم دیگه تعطیلی که! البته با خاهر شوورات رفتی دیدی که! یکی رو انتخاب کن بابا D:
ما حالا خسیس تشریف داریم دیگه هاان؟ تو یه گل ریزونی چیزی درست میکردی ما میومدیم سر ماه حقوقامونو دو دستی تقدیم میکردیم خاهر D:

وای مردم از خنده آزی! سفره ابلفضل! :دی دیوونه...

لادن سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:54 ب.ظ http://k2l.persianblog.ir

سلام : د ی
شما که به ما سر نمیزنی!ولی ما میزنیم : د ی
باید خونه خوشکلی باشه!: ایکس
حلقتم خیلییییییییییییی قشنگه : ایکس
حسابی خسته نباشیییییییییییییییی
راسی!یک چیزی که تو مطلبات هست،از نظر من خیلی مهم و با ارزشه اینه که با خانواده شوهرت مشکل نداری!
من هر جا میرم از دست خواهر شوهر و مادر شوهر ناراحتن!بیشتر جاهایی هم که میرم مثل اینجا تو مرداد قراره ازدواج کنن : د ی
(مرداد ماه پر برکتیه!)
اما همه ناراحتن!یعنی مشکلات زیاده براشون...اما بزنم به تخته(به جان مادرم چشمم شور نیست!)خدا خیلی دوست داره : ایکس
به منم سر بزن تروخودا!دارم به همه وبلاگا حسادت میکنم!...همه دوست وبلاگی دارن اما من هییییییییچ!
به همین خاطر دیگه زیاد خصوصی هم نمینویسم دیه!

گلدونه ی مزدوج شده چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ http://gharibe0001.blogfa.com

سلام عزیزم... رنگ اتاقت همونیه که من عاشقشم! همچنین روتختی ات! به نظرم شادترین رنگیه که میشه استفاده کرد!
واقعا خوش سلیقه ای عزیزم

ایشالله همیشه شاد باشی

مرسی عزیز مزدوجم! بوووووس!

سانیا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ب.ظ

سلام پیتی نازم
خوبی
وای دختر تو خیلی خوش سلیقه ای
اون از پردت با اون رنگ ناز و با شکوه که هم شیکه هم امروزی هم با کلاس
روتختی ناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز شاااااااااااااااااااااااد امروزی نایس
اتاقت چه رنگ معرکه و زندگی بخشی داره
من عاشق کمد دیواریت شدم بس که بوی نویی می ده (آخه نه این که من بود کردم دی )
نشونت چه جیگریه عاشقش شدم
مرسی که عکس گذاشتی
پیتی جونم خوشبخت شی گل نازم
می بوسمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد