ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ساعت 3 نصفه شب از خواب بیدار میشم.. یه جمله روی زبونم مدام تکرار میشه.. هنوز باهم دوستیم و هنوز در مورد یکی شدن تصمیم نگرفتیم.. 2 سال پیش..
قبل از خواب مدام به تو فکر می کردم و اینکه بالاخره چی می شه داستان عشق من و تو..
جمله ای که رو زبونم اومده بود برای همیشه آرومم کرد...
شتاب مکن که خداوند در رگهای عشق من و تو جاریست...
واااااااااااااااااااااای پیتی جونم! منو یاد اون موقع های خودمون انداختییییییییییییییی که...
خیلی قشنگن.. حتا اون بی تابی ها! اون بی قراری ها! همشون قشنگن بخدا...
مرسی از جمله ی قشنگت که خیلی بار معنایی داره.. دوستش داشتم خانومی
در ناگریزی تمام لحظه ها ،
گریزی بود : یاد تو.
حالا در ناگریزی یاد تو
هیچ گریزی به لحظه ها نیست.