این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

خرید من!

سلام دوستان.. 

این برنامه خرید عر.و.سی هم حسابی برای خودش ماجرائیه ها! 

جونم براتون بگه که دیروز برای پیدا کردن یه آرایشگاه مناسب با خواهر پسرک به چند جایی که سراغ داشتیم سر زدیم..  بالاخره بعد از فکرهای زیادی که از سر من و خواهرش گذشت تصمیم گرفتیم بین یاسمین و یه آرایشگاهی تو خیابون رشی.د تهرانپا/رس به اسم تک چهره یکیو انتخاب کنیم... بعد از غر زدنهای زیاد پسرک مبنی بر اینکه یاسمین دوره و تو خیابون و ترافیک علاف می شیم تصمیم گرفتم همون که نزدیکتره رو بریم.. البته مدلهای آلبومش خیلی خوب بود نه که بگم بد بود اما من یاسمینو خیلی دوست دارم اما از نظر پسرک این مسائل جزئیاته که نباید اعصابه خودمو به خاطرش خورد کنم   

راستی بچه ها هزینه عقد چقدر زیاده ها! من فکر می کردم برای اینکه بیان عقدمون کنن حتما یه پولی هم بهمون می دن که تشویقمون کنن اما دیروز از یه محضری پرسیدم گفت ۱۰۰ تومن  

البته می گفت اگه بیان خونه پول راه هم می گیرن  

خلاصه ماهم اظهار پشیمونی کردیم و گفتیم آقا ما بی خیال ازدباج شدیم.. مافکر می کردیم ازدباج یعنی یه باجی هم به آدم می دن  

اما از شوخی گذشته یارو داشت فیلممون می کرد چون از یه جای دیگه پرسیدیم گفت نرخ ۵۵ تومنه که اگه عروس داماد بخوان یه مقداری هم به عنوان شیرینی می دن... که خوب معلومه که ما نمی خوایم! 

خلاصه قرار بود که این روزا بریم برای خرید من که بابای پسرک گفت که بهتره به خاطر شگونش اول آینه شمعدون و قران و بخرین.. که اونم باید مامان من حضور داشته باشه.. خلاصه آدرس مزون لباس عروس هم می خوام... هلپ می پلیز! 

 

پ.ن. خدایا این روزها پرم از حس نابی که فقط خودت می دونی... تنهام نذار...

نظرات 8 + ارسال نظر
عسل سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:13 ب.ظ http://lezzateboodan.blogfa.com

واااااااااااای پیتی جون این روزهای تو دقیقا اوضاع چندماه پیش منه. سه سال عاشقانه به پای هم با مشکلات و مخالفت های زیادی جنگیدیم. آخر سر کا رخودمونو کردیم! دقیقا منم با وسواس زیاد دنبال انتخاب بهترین آرایشگر. بهترین لباس عروس و همین بهترین ها که تو دنبالش هستی. در عوض جشنمون به زیباترین شکل ممکن برگزار شد و بهتر از اون اینکه هفتم فروردین امسال به هم رسیدیم. ولی الان از هم دوریم. اینقده سختههههههههههههههههههههه.
با نوشته هات حس تازه ای در من زنده کردی. صمیمانه برات آرزوی خوشبختی می کنم. بلاگم بیا تا آدرستو داشته باشم. دوست دارم بازم بیام ببینم چیکار کردی.

فاطمه سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:48 ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام پیتی جون

از مادر بزرگوارتون بخواین سلام ما رو خدمت اهل بیت علیهم السلام برسونن و ما رو دعا کنن ..

زیارتشون قبول باشه و به سلامتی و دست و دل پر از معنویات پایدار برگردن انشاءالله.

تنها چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ http://zxcvbhuiop.blogfa.com

سلام عزیزم من ۵ اردیبهشت ۸۷ عقد کردم ولی با اینکه محضرم سفره عقدم نداشت شد ۱۱۰ ..فکر کنم همین حدوده

آزی چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ق.ظ http://narimaz.blogspot.com/

سلام پیتی عزیزم! من تورو از لابه لای نظرات بلاگ لنگ دراز جونم پیدا کردم! تا این پستتو خوندم احساس کردم چقد شبیه تو بودم (روزای پایانی سال گذشته!) آخه از تو چه پنهون که ما هم 9 اسفند سال 87 عقد کردیم! یه چیزی رو رواسته روراست بهت بگم؟! خانومی راجع به آرایشگا و مزون لباس زیاد حساس نباش چون مطمئن باش هرقدر که کمتر آرایش کنی و لباست هرچقدر که ساده تر باشه بیشتر زیبا به نظر میرسی (با اینکه ندیدمت اما احساس میکنم خودت انقدر ناز و خوشگل هستی که نیازی به این صوبتا نیس دیگه!)
اگه خاستی بگو برات یه عکسمو میل کنم ببینی! میدونم انقد این روزا حست قشنگه و سرت شولوغ که نمیدونی چیکا کنی! میفهممت! اما راجه به عقد! هزینش راس میگی از 50 تومن به بالاس اما بسته به جاییه که عقد میکنی! مثلا ما چون میخواستیم عقدمون تو محضر باشه و مراسم بعدش تو خونمون، اما اتاق عقد توپی پیدا کردیم که یکم راستش زیادی گرون شد (150 تومن!!!) اما می ارزید چون همه بعدش تو کف محضر بودن! میدونم یکم دیره اما اگه خاستی بگو آدرسشو بهت بدم بری ببینیش!
ببخش که واسه کامنت اولم یه عالمه برات حرف زدم آخه خیلی راستش ذوقیدم که دیدم توام مثه خودمی!
میبوسمت خانوم خوشگله و برای تو و پسرکت آرزوی زندگی سرشار از مهربونی و سلامت و عشق و برکت دارم.

سلام آزی جون... خوش اومدی به وبلاگ من..آره من هم آرایش و لباس ساده رو ترجیح می دم... اره خوشحال می شم آدرس محضرتو بهم بدی... می تونی برای خصوصی بذاری

بهار چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 ق.ظ

من یه وب جدید زدم.... اما نمی تونم اینجا بنویسم چون نمی خوام ادرسش بیفته جایی که نباید بیفته... یه راهی پیدا کن که ادرس جدید رو بتونم بت بدم.....

من نظراتم تائیدیه بهار جونم برام کامنت بذار من تاییدش نمی کنم...

نیلوفر چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ق.ظ http://www.niloufar700.persianblog.ir

دوست جونم مبارککککککک باشه. انشاله به سلامتی.
برای آرایشگاه هم دقت کن کارش خوب باشه هم پسرک راست گفته مسیرهای دور خسته اتون میکنه.
راستی عقد رو چقدر بهتون ارزون گفته. برای عقد داداشم یارو آخونده ۲۰۰ تومن از ما گرفت. تازه به قول خودش ۵۰ تومن هم تخفیف داد

آزی چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:06 ب.ظ http://narimaz.blogspot.com

عزیزم مرسی که منو هم بین دوستات قبول کردی! وای که من بجای تو چقد ذوق دارم الان! آخه من و حاج آقامون نزدیک دو سال و نیم باهم بودیم قبل عقد و تو نمیدونی و نمیتونی تصور کنی (البته میدونم که هم میدونی هم میتونی تصور کنی! آخه خودتو پسرکتم الان تو همین شرایط هستین!) که چقدر من و حاج آقا بال بال میزدیم برای رسیدن لحظه ی قشنگ برای همیشه با هم بودنمون! و این لحظه ی مقدس زیباترین لحظه ی عمرم بوده تا الان!
ببین خانومی این محضره نزدیکه خونه ی ما بود! اونجوری که فهمیدم شما شرق هستین و لی ما غرب! واسه همینم فک کنم یکم دوره براتون اما با اینحال بهت آدرسشو میگم:
میدان سعادت آباد (تو خود میدون!) مجتمع سروستان (ضلع جنوب شرقی میدون!) طبقه ی چهارم .. راستش دیگه شماره ی محضریه رو ندارم! اما اگه خاستی بگو از حاجی میگیرم برات!
من آرایشگاه هم رفتم سوفی (توی میدون فاطمیه!) آخه خیلی وخته خودم پیشش میرم و از کارشم راضیم! واق.عن هم خیلی (تعریف از خود نباشه!) خوب شده بودم! اگه خاستی برام ایمیلتو بفرست (تو بلاگم ایمیلم هست!) برات عکس اتاق عقد و محضر رو هم بفرستم!
آخه یه چیزی که خیلی واسه من و حاج آقامون مهم بود این بود که ما میخواستیم همین مراسم عقد رسمیمون باشه واسه همین جایی رو میخواستیم که فضای مناسب و در عین حال سفره ی عقد خوبی داشته باشه! اینجا انصافن درسته نسبت به بقیه ی قیمتایی که ما داشتیم گرون گرفتش اما انصافن میارزید..
میبوسمت عزیزم.
آزی

بوبو چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ب.ظ

خیلی خیلی خیلی خوشحالم که پیتیه ما هم داره شووور میکنه عزیزم مبارکا باشه سعی کن از لحظه لحظه های این روزات نهایت استفاده رو ببری:))
قراره بیان خواستگاریه خواهر گرام بنده خوشحالم چون مثل اومدن عید همش از این حرفا میزنیم(عروسی)
انگاری که میگن اگه مهریه بالا باشه محضر یه پول جدا میگیره راسته؟

آره عزیزم.. یه محضری می گفت تا ۷۰۰ تا سکه ۱۰۰ تومن بعد می ره بالاتر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد