این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

لباس دامادی

سلام... اومدم بنویسم که یادم نره .. مامان پسرک از اینکه لباس دامادی رو خودمون رفتیم و خریدیم ناراحت شده.. البته من اصلا مقصر نیستم.. چون تو فامیل ما جز خریدایی مثل سرویس طلا و آینه شمعدون و لباس عروس که احتیاج به حضور بزرگتر داره بقیه رو خود عروس داماد دوتایی می رن می خرن که هم راحت تره و هم لذت بخشتر.. البته من می دونستم که خانواده پسرک نظرشون این نیست اما فکر می کردم خود پسرک عقلش برسه و بهشون بگه که می ریم می خریم که اگه می خوان باهامون بیان و یا لااقل بدونن.. ظاهرا فقط گفته می ریم ببینیم و ماهم که دیدیم و خوشمون اومد خریدیم.. مامانش دوست داشته وقتی پسرک می رسه خونه مثلا کل بکشن و اسپند دود کنن که البته با اون وضع ترافیک پسرک ساعت ۱۲:۳۰ شب رسیده خونه و همه خواب بودن... نه تنها مامانش بلکه همه ناراحت بودن... البته احساس می کنم یه خورده هم این ناراحتی از روی دلتنگی و ناراحتی طبیعی قبل از عروسیه... آخه می دونید تو خانواده ماهم رسمه که موقع لباس پوشیدن داماد برنامه است اما همون شب دامادی.. وقتی داماد از حم.وم میاد و لباس می پوشه.. نمی دونم خلاصه این دوران قبل از عروسی بدترین دورانه.. مخصوصا ما هم که عقد نیستیم و اختیارمون بیشتر با خانواده هاست.. مهم اینه که با درایت و تجربه مدیریت بشه.. 

من هروقت که مامانم ناراحت بشه از چیزی جوری مساله رو حل می کنم که پسرک اصلا نفهمه ولی تو حرفام تو یه موقع مناسب بهش می گم که هم ناراحتی پیش نیاد و هم دیگه اون کارو نکنه... دیشب قراربود با مامانش و بقیه حرف بزنه تا ناراحتیشون برطرف بشه...من تا با پسرک حرف بزنم و بفهمم که چی شده و حرف زده یا نه مردم و زنده شدم.. احساس می کنم همشون منو مقصر می دونن.. اما شب وقتی باهاش حرف زدم فهمیدم که با سیاست مساله رو حل کرده... و می گه که اصلا حرفی از تو زده نشده... خلاصه که من الان نمی دونم قراره با من چه جوری برخورد کنن.. اعصاب مصاب ندارم.. طفلک مامان من چه انعطاف پذیره...

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوفر یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:51 ب.ظ http://www.niloufar700.persianblog.ir

دوستم الهی بمیرم این استرس های قبل از عروسی رو من خیلی درک میکنم.
یه نصیحت خواهرانه از من بپذیر.
این روزهای قبل از عروسی فقط صبور باش و جواب هیچ ناراحتی رو نده. این روزها که بگذره همه این استرس ها به طور اتوماتیک از بین میره و کسی که بد حرف زده رو سیاه میشه. اینطوری اصطحکاک هم کمتره. انشاله خوشبخت بشین عزیزم

تنها دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ق.ظ http://zxcvbhuiop.blogfa.com

آخی گلم می دونم چه جوریه اعصابت یه جورایی حس کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد