این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

اوضاع ما!

دوستان اوضاع هنوز همونجوریه.. به طوریکه دعوتم برای جمعه برای تولدم رو قبول نکرد... یعنی می گه نمیام! من هم فقط سکوت کردم و گفتم حق داری عصبانی باشی.. آخه واقعا تقصیر منه... زدم تو ذوقش! خودش پیشنهاد تولد جمعه رو داده بود اما من گفتم حوصله ندارم... مثلا خواستم براش نازکنم که نازم کنه... اما من منظورم این بود که جشن خانوادگی باشه و حوصله دعوت دوستا رو ندارم... نمی دونم... خیلی ناراحتم و بهش حق می دم.. حالا به خواهراش گفتم اونا میان اما پسرک می گه نمیام و میدونم اگه نخواد کاری بکنه نمی کنه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد