این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

امروز شنبه...

سلام.... 

امروز شنبه است.. در مورد این دو روز گذشته حرف و خاطره زیاده که بنویسم... پنجشنبه رفتم خونه لیلی.. براش از این تابلوهای سه قسمتی خریدم.. با یه گلدون گل پامچال...خیلی شیک و خوب بود و حسابی هم خوشش اومد.. با نازی خواهرش و لیلی با هم نشستیم و کلی از گذشته حرف زدیم.. از دوستای قدیمی و حسابی بهم خوش گذشت.. قسمت مهمتر مهمونی سادگی و راحتی لیلی بود که من همیشه دوست داشتم... ناهار لازانیا درست کرده بود با یه نوع سالاد کلم...  Chef

ساعت ۴:۳۰ بود که خداحافظی کردم... جمعه هم که با خواهر شوهرها هماهنگ کرده بودم رفتم خونه طرف و حسابی سورپرایزش کردم.. خونه نبود.. ساعت ۴ که اومد یهو پریدم جلوش و سورپرایزش کردم...In Love و بعد هم بردیمش تو اتاق و فشفشه روشن کردیم و حسابی شنگول شدیم... مامان و بابا مدام می خندیدن.. و براشون جالب بود که من اینقدر انرژی دارم 

خیلی از هدیه ها خوشحال شد و همش می خندید و تشکر می کرد..  

به هر حال فقط من و تو بودیم که می دونستیم که تو دلمون چی می گذره.. ۴ سال گذشته بود و ما سالگرد اولین نگاهو جشن می گرفتیم.. 

عاشششقتم!

نظرات 3 + ارسال نظر
حمیدرضا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 ق.ظ http://www.hrezah.blogfa.com

یا الله!
ببخشید هی به حریم خصوصیتون سرک می کشم!

طنین شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 ق.ظ http://asalioman.blogsky.com

*:*: اولین نگاه *:

عطر برنج شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:26 ب.ظ http://atr.blogsky.com

به به! وبلاگ زدی مبارکهههههههههههههه!
چه خواهر شوشوهای گلی داری!

البته شیشه خورده همه جا هست!:دی اینجا هم به خاطر داداششون با من همکاری کردن! :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد