ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو شرایط بدی شروع به وبلاگ نویسی کردم... من این روزها پر از انرژی منفی و فکرای مخربم...
همش خیال پردازی می کنم و تو ذهنم غوغا ست... احساسات بدی دارم که نمی خوام اینجا بنویسم.... که بمونه! برام دعا کنید...
امروز صبح با حال بدی بلند شدم... به زور خودمو رسوندم شرکت و همش دعا می کردم که مدیر احمق به من زنگ نزنه و کاری بخواد.. چون اصلا حوصله اون صداشو که هر حرفی رو ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰ بار تکرار می کنه نداشتم! انگار که من خنگم... کاش بشه کارمو عوض کنم......
شما چقدر فراموشکارید! این کامنتیه که بعد از کامنت من برای لنگ دراز گذاشتید:
نویسنده: پیتی پنجشنبه 3 بهمن1387 ساعت: 10:42
اون نظر حمیدرضا منو کشته که می خواد به شیوه داداش فردین و مرام کشون با لنگی ارتباط برقرار کنه!!!
لنگی جونم حواستو جمع کن!
اتفاقا یادم بود اما نفهمیدم منظورتون از این سوال چی بود!! من چه می دونم چی شد!
سلام
ممنون که این کار رو برام می کنی ممنون
حتما بهت خبر می دم
امیدوارم خیلی زود خبرای خوب ازت بشنوم... خیلی زود..