این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

... ای بابا!

۱- هیچی بدتر از این نیست که هی جلوی خودتو بگیری که بعد که نتونی جلوی خودتو بگیری اصلا کسی تلفنو جواب نده! ای خدا چرا دلش تنگ نمی شه آخه... 

 

۲- دیروز رفتم نادرشاه بالاخره عروسک بار.بی رو براش خریدم.. پر شدم از حس ناب دختربچگی..  

هوا سخت بارونی بود و من تنها به این فکر می کردم که جعبه عروسکم خیس نشه... به هر حال از لبخندی که در انتظارم(ش) بود به شدت خوشحال بودم.. دلم می خواد زودتر لبخند شیرینشو ببینم که بوسم می کنه و می گه مرسی پیتی جون! مرسی دایی جان!  

۳- برای فندقم هم یه چیزی خریدم.. بهش زنگ زدم می گم فندقی حدس بزن چی برات خریدم.. می گه نمی دونم خودت بگو.. می گم خودت حدس بزن آخه.. مربوط به نقاشیه.. باهاش نقاشی می کنن... می گه قلمو!!؟ آخه من نمی دونم یه وجب بچه قلمو رو از کجا در اورده می گه... می گم نه بابا باهاش نقاشی رو رنگ می کنننن!!!؟ چیه؟؟ می گه کاغذ!!!؟  فکر کن که یکی کاغذ هدیه بده... ای خدا.. می گم نه بابا مداد رنگیه.. یه کم فکر می کنه می گه.. نمی دونم بابا خودت بگو....  می گم ای خدا مداد رنگییییییییییییییی... می گه خوب کاری نداری من برم کارتون باب اسفنجیمو ببینم...نصفه است... 

می بینین که چقدر ذوق کرد..؟؟  نیم وجبی من!  

(فندق برادرزاده مه!)

نظرات 2 + ارسال نظر
حمیدرضا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:52 ب.ظ http://www.hrezah.blogfa.com

۷-آرش* وقتی هنوز ۲ سالش بود با آبرنگ نقاشی میکرد و به قلم مو می گفت: بوقلمون.
۸-معاینه فنی چی شد؟

*-پسر ۶ ساله من.

من منظورتونو از معاینه فنی نمی فهمم!

ساناز سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ق.ظ http://sanazjavad.blogfa.com

سلام پیتی . وقتت بخیر .
خیلی ذوق زده شدم که وبلاگ زدی. تولده خونه ی مجازیت مبارک. همه ی نوشته هاتو خوندم .دوست نداشتم ازشون عقب بیوفتم. در ضمن ممنونم که این مدت نبودم به وبلاگم سر زدی . آپ کردی خبرم کن با سر میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد