این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

...

چرا زمان نمی گذره.. می خوام برم... خسته شدم از دست این مدیر احمق!  اه! 

نظرات 5 + ارسال نظر
عسل خانوم یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:37 ب.ظ

به به پیتی جون.قدم نو رسیده مبارک

:)

یاسی دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:57 ق.ظ

مرسی از همه اعتمادت برای دادن ادرسی که دلنوشته هاتو توش می نگاری

مموش دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ق.ظ http://mamoosh-64.blogfa.com/

وای پیتی چقدر لطیف می نویسی. خیلی خوشم اومد از پست اولت...
حالا باید بگذره تا بیشتر باهات آشنا بشیم.
هنوز یخت آب نشده سربسته می نویسی. ولی احساس و زیبایی از لابه لای کلماتت مشخصه.
چقدر لذت می برم که امثال تو رو می بینم. چون خدا بهتون نعمت عاشق شدن رو داده!

حمیدرضا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.hrezah.blogfa.com

من هم برای سلامتی شون دعا می کنم.
راستی معاینه فنی چی شد!!!!؟

شما برای سلامتی کی دعا می کنی؟؟؟؟ معاینه فنی؟؟؟؟؟

حمیدرضا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.navayemarlon.blogfa.com

چه سئوال خوبی!
اولا؛ که تو همین چند دقیقه به این نتیجه رسیدم که خودم بیشتر از همه نیاز به دعا دارم.
دوما؛ منظورم پدر عزیزتون بود.
سوما؛ دوباره که پستتونو خوندم فهمیدم که اشتباه فهمیدم و امیدوارم اشتباه نفهمیده باشم و ایشون همیشه سایه شون رو سرتون باشه.
چهارما؛ میخواستم برای پست آخرتون کامنت بذارم ، اشتباه شد.
پنجما؛سرتونو درد آوردم.
ششما؛ بقیه در پست بعدیتون....

بعله اشتباه متوجه شدید پدرم تنها دو روز تو کما بود و ... من دیگه صداشو نشنیدم... به هر حال دعای شما می تونه برای شادی روحش باشه... ممنونم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد