این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

بازگشت پیتی

سلام برو بچ.. خوب چیه؟ می دونم بابا! اصلا به همه شما مربوطه که من چرا این همه مدت ننوشتم.. 

به خدا دلیل خاصی نداشت.. آزی جان در جریانن که چقدر گرفتار و درگیر کارای مختلف بودم.. از 7 تا 9 خرداد که درگیر مراسم سالگرد بابا بودم.. پسرک و خانواده اش هم بالاخره با خانواده پدریم اشنا شدن.. آخه برای مراسم اومده بودن..گرچه شب قبلش کلی بحثمون شد و گفت من نمی آم.. آخه من یه کار بد کرده بودم و پررو بازی هم در اورده بودم و حسابی شاکی بود از دستم.. من هم که بهش حق می دادم با عذرخواهی از دلش در اوردم.. مامان پسرک برای عزیز (مادر بزرگ پدریم) یه قواره پارچه پیراهنی خوشگل هدیه اورد که لباس مشکیشو دراره.. عزیز که خیلی خوشش اومده بود.. همش می ترسیدم از خانواده پسرک خوشش نیاد اما خوشبختانه خیلی خوشش اومد.. آخه این عزیزجون ما خیلی کج سلیقه است و به سختی از یکی خوشش میاد..  

 

هفته گذشته هم مدام درگیر رنگ آمیزی خونه خودمون بودیم که تا آخر هفته تموم شد.. رنگ دیوارا رو استخونی زدیم و رنگ اتاق خوابو هم سبز زدیم.. یه سبز خوشگل..  

آخر همین هفته هم رفتم شهر زادگاهم.. پیش مامان.. می خواستم لباس بدم به خیاط آخه مامانم یه خیاط خوب سراغ داشت.. 

یه پیراهن دادم اون بدوزه دوتا پیراهن هم آماده خریدم .. 

مهمترین خبر هم اینه که: من موهامو هایلایت کردم!  

 

به زودی با عکس میام..

نظرات 8 + ارسال نظر
عطر برنج یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ب.ظ http://atr.blogsky.com

اولللللللللللللللللللللل!
زودی عسک بزار ببینیم!! بدوووووووووووووو!
ایشالا خوشبخت بشی دوس جون مجازی من!!

گلدونه یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ب.ظ http://gharibe0001.blogfa.com

شنیدم عین پیرهن آزی دوختی؟ آره!! :)))))

بدو عکس بیار که کلی منتظریما!!

خدابیامرزه پدرتو عزیزم... ایشالله دیگه غم نبینی

ای آزی نامرد وطن فروش! نه عزیزم یقه و بالاتنه اش شبیه آزیه یه خورده..

حاج خانومچه یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ب.ظ http://narimaz.blogspot.com

به سلاااااااااااااااااااااااااااااااام به یه دختری که خیلی خیلی نیاز به تنبیه داره! آقا مگه مریضی میای میگی که آزی خبر داره! اصلن آزی نَمَنَدی بابا؟ اصلن از این خبرا نیس! اصلن آزی کیه؟ من که اصلن آزی نمیشناسم!
آهااااااااااااااااااااای ایهاالناس من از هیچی خبر ندارم! اصلن به من چه که موهاشو چه رنگی کرده! کی گفته که من میدونم چه رنگیه؟! (بقولِ عمو محمود "بگم؟ نه جونِ من! بگم؟")
هان؟ D:
کی گفته پیرنِش مثه پیرنِ منه؟ هان؟
نه به مولا از این خبرام نیس رفقا! بنده از هیچی خبر ندارم!
اصلن کی گفته که بنده خبر دارم که پسرکو خونوادش چن ساعته رسیدن پیشه عزیز اینا؟
بنده حتا نمیدونم واسه عروسیش دوتا کفش خریده!
آخه واسه چی باهاس بگم که صندلش چه رنگیه؟!
آقا ما رو تو این بازیاتون نندازین! D:
اصلن این ماتیکِ قرمزو واسه همین روزا اخترا کردن که باهاش یه خطِ قرمزِ پررنگ دورِ ما بکشین! دهههههههههههه! D:
هی میگم من نامزد انتخاباتی شدم منو تو این بازیای سیاست وارد نکنید به خرجشون نمیره که نمیره! D:

کشتمت!

حاج خانومچه یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ب.ظ http://narimaz.blogspot.com

آقا میخام برم به این شرکت سازنده ی آیکونا ازش بخام یه آیکون بسازه اینجوری: "آیکونِ حاج خانومچه ی به قتل رسیده" (قابلِ توجه دوستان گرامی بقول عمو محمود: سند قتلشم موجودِ)" همین پاسخِ بالایی در نقدِ بنده در این موضوع! D:

خدا نکشتت! جوابت باشه تو گوگل تاک!

گلدونه ی مزدوج شده یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ب.ظ http://gharibe0001.blogfa.com

آخه من به شما علاقه مندم...
بگم؟ بگم؟ پیتی جون من شما رو دوست دارم این آمارا رو از کجا میاری؟

بوبو یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ http://oojadaghlar.blogsky.com/

بذار یه بدجنس بازی در بیارم ناراحت نشیا:)))
هان/؟چیه ؟منتظر شدی شوور کنی زودی رفتی موهاتو زرد کردی؟فکر نمیکنی دروهمسایه چی میگن؟با او فکلی که بیرون میذاری هنوز چیزی نشده رفته کلشو کرده تو سلللط رنگ نیگا نیگا این دخترای این دورو زمونه رو...
اخیش یه ذره خاله زنک خونم اومد پایین اخه داشت میریخت:)))

:)))))))))) آره والله! فقط یه مانتو کرپ و کیف و کفش سفید کم دارم..

حاج خانومچه دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ق.ظ http://narimaz.blogspot.com

در مدحِ پاسخِ پیتی خانوم به کامنتِ بالایی بوبو جان: اصلن به من چه؟! کی گفته که کیفو کفشه سفید داری و من خبر دارم؟ مانتو کرپم که خودت بهم گفتی داری! ااااااااااااااااااااااااااااااهههههههه به خدا این دفه تقصیر خودت بود که لو دادم اینا رو! به من چه!؟

کاری نکن نگفتنی ها رو بگما! :))))))))

حاج خانومچه دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:45 ب.ظ http://narimaz.blogspot.com

ببین پیتی جون جونم میتونی رو کمکِ مدارکِ جعلیِ داخلِ گنجه ی وزارت خونه ها هم حساب کنی خاهر! اما خداوکیلیش اگه سر عقد اینجوری که میگم بری: با اون فوکولِ زرد و نارنجی (اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش فک کن!) با یه مانتو کرپِ کرم رنگ! با کفش پاشنه دار سفید و یه کیف سفید و یه ماتیک بنفش خیلی دلربا میشیا! رو پیشناهادم فک کن دختر! معرکه میشی سر عقد! D:

حسودیت می شه من اینقدر جیگر شدم! (علامت تهوع) =)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد