این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

بی خبری... خوش خبری...

این روزا خبری نیست.... جز روزمرگی... البته این آخر هفته که تنها بودم با پسرک بعضی وقتا باهم بودیم و من با یه سیاست خاص و یه سورپرایز فوق العاده مبهوتش کردم و وقتی مست از هیجان سورپرایز بود مشکلاتم رو باهاش مطرح کردم و مجبورش کردم به بعضی از رفتارهاش که اذیتم می کنه فکر کنه و اونم پذیرفت که رفتارش تو اون موارداشتباه بوده...  اوقات خوبی بود و موضوع صحبت و مشکلاتمون رفتارمون باهم در جمع بود چون خودمون تنها با هم هیچ مشکلی نداریم ولی وقتی پای خانواده میاد وسط یه خورده آدم باید حواسش جمع باشه...  می دونید قضیه چیه؟ خانواده من کلا از اینکه من پسرک رو دوست دارم و بهش احترام می ذارم خیلی خوشحالن ولی خانواده پسرک خوب یه خورده بیشتر تو فاز حسادت هستن و باید با سیاست بیشتری جلوشون رفتار بشه... البته پسرک می گه این برای این دورانه که ماهنوز عقد نیستیم و استقلالمون کمتره...

به هر حال من بهش گفتم که حرمت اما.مزاده رو متو.لی نگه می داره البته درسته که من با رفتار خودم احترام ایجاد می کنم برای خودم ولی خوب ممکنه بعضی وقتا کسی از روی حسادت و بخل به من بی احترامی کنه که پسرک نباید بذاره.. البته این حرفا موضوعیتی نداره و کلی مطرح شده بود ولی در واقع خانواده پسرک مخصوصا مامان و خواهرای بزرگترش خیلی به من احترام می ذارن...  

 

با مامان فقط تلفنی حرف زدم و داداشی هم امروز ساعت ۴ صبح برگشت تهران.. 

کارای عروسی هم فعلا مونده تا مامانم ان شالله هفته دیگه بیاد تهران.. خلاصه فعلا همه چیز به اومدن مامان من بستگی داره.. برامون دعا می کنید؟

نظرات 11 + ارسال نظر
گلدونه ی مزدوج شده یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.gharibe0001.blogfa.com

پیتی جون نگو روزمرگی... یه روزی آرزوی همین روزا رو داشتی...

نه؟ ;)

تنها یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:22 ب.ظ http://zxcvbhuiop.blogfa.com

به به به سلامتی عزیزم می بینم روابط خوب شده ایشاا... همیشه عالی باشه

مهدی یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:33 ب.ظ http://kimiafm.blogfa.com

سلام
راستی راستی، دنیا خیلی تماشاییه. خوب که نگاه کنی، می بینی تو این باغ بزرگ هر کسی توی قفسی زندگی می کنه! آزاده ها بسیار اندکن. البته قفسها هم متفاوتن: کوچک و بزرگ دارن، رنگی و غیر رنگی دارن، اشکال گوناگون...

آزی یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ http://narimaz.blogspot.com

اوووووووووووووووووووووه به به! بلخره این دخمله گف چه خبرا بوده ها! ولی حسابی داشتی منو دغ مرگ میکردیا!
خب این بهترین کاری بود که کردی خانوم خوشگله! میدونی چیه من خودم هر وخت که میخوام با حاجی حرف بزنم (اینو خودش بهم یاد داده) توی یه شرایطی که دقیقن موقعشه باید باهاش حرفامو در میون بذارم راستش شاید اونا مثه ما زیاد تحمل انتقادو ندارن واسه همینه که باید موقعیت خاصی داشته باشن تا عیباشونو بپذیرن
راجع به خونوادشم باید بگم که کاملن طبیعیه و اصلن ازین مسله خورده نباید بگیری، خب راستش تقریبن همه یه جورایی درگیر این حسادتا هستن و کاریشم نمیشه کرد اما بهترین حالت اینه که (من به این نتیجه رسیدم) خودتو بزنی به کوچه ی علی چپ و اصلن انگار نه انگار... اونوخ دو تا چیزو بدست میاری:
1. احترام و محبتی که از طرف پسرک بخاطر این حجب و حیات بدست آوردی.
2. دیگه اونا بعد از مدتی میبینن که برات عادیه و عکس العمل نشون نمیدی اونام به موازات محبت تو بهت محبت میکنن! اینو باور داشته باش!
و این خیلی خوبه که بهت احترام میذارن، خودت خوب میدونی که این بهترین چیزیه و ما میخواهیم (همون احترام) پس با همون متانت همیشگیت پسرکت رو بازم به سمت خودت جذب کن خانومی.
بوووووووووووووووووووس

آزی یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:40 ب.ظ http://narimaz.blogspot.com

این چه حرفیه دوستم؟! داریم تازه مثه دوتا دوستی که باهم دردو دل میکنن میشیم! راستش من دوستی که بشه باهاش انقدر راحت حرف بزنم ندارم (ینی قبلن داشتم اما الان خیلی وخته که ازش بیخبرم) خیلی خوشحالم که میتونم بیام اینجا و حرفاتو (با اجازت البته) بخونم که بهترین لحظات زندگیته و مطمئن باش با خنده هات شاد میشم و با غمات (خدایی نکرده) ناراحت و براتون همیشه دعا میکنم و سعی میکنم همیشه پیشت باشم! خدا رو چه دیدی شایدم یه روزی اومد که هر چهارتایی مون (حاجی و پسرکم میگما) باهم دوستای خوبی شدیم ...

عسل اشیانه عشق یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:48 ب.ظ

گفتم بیام ببینم یه موقع از کامنت پست پایینی ام ناراحت نشده باشی! اخه میدونی دیروز که تو اخبار کشته های اون حادثه رو نشون میداد خیلی حالم بد شد. اصلا تحمل دیدن این چیزا رو ندارم.
خدا رو شکر که مامانت اینا سالمند و دارن برمیگردن پیشتون.

نه عزیزم... اما خوب آدمایی به سن مامان و باباها رو نمی شه به کاری مجبور کرد.. اعتقادات خودشونو دارن... اما حق با شماست من خودم هم اصلا قبول ندارم که آدم با جونش بازی کنه به خاطر زیارت...

عطر برنج یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 ب.ظ

ایشالا بری سر خونه زندگی خودت!!
منم خیلی درگیر این حرفام!‌مخصوصن از طرف خواهر شوهرم!!!

سانیا یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:25 ب.ظ http://banuye.blogsky.com/

البته که دعا می کنم خانومی
آفرین به تدبیرت برای زمان و مکان حل مشکلات
شاد و عشق باشی عزیزم

گ یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:40 ب.ظ

این دو روز کلی نگرانت بودم خانومی .نمیتونستم بیام نت . میخواسستم ببینم مامانت اومدن یا نه .
اون قضیه مسافرای کربلا و که شنیده بودم دلم ریخت .
اخرم دیشب از مونی خواستم بیاد تو وبت بهم خبر داد .
چشم و دلتون روشن خانومی . سوغاتهامون و هنوز نفرستادی؟

مرسی عزیزم... آره ما هم خیلی نگران بودیم... خدا بهمون رحم کرد... سوغاتهای خودمم هنوز نرسیده...؛)

زمستون دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 ق.ظ http://zemesto0n.blogfa.com

الهی همیشه شاد باشی و اوضاع بر وقف مرادت باشه ژیتی گل گلی.. بوووووووس

حاج خانومچه دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ

آخییییییییییییش این یکی باز شد
نمیدونم بلاگ اسکای چه جوریه!؟ نمیدونم این نظر رو اصلن میخونی یا نه
اما باید بگم که این یه مدل لباس عروسه که تو یه ژورنال خارجی قبلنا دیده بودم با تور بلند... اینجوری بقول دوستامون مثه عروس خارجیا میشی! البته اگه میبینی خونواده سبک سنتی دارن میدونی که باید یکم لباستم لباس فرم باشه ینی بلند و پف دار دیگه ...
اما من خیلی خوشم اومد از این مدل ..
راس میگی که مامان خیاطه؟ اااااااااااااااااااااااااااااااااه تو اسمت آزیتا نیس احیانن؟؟؟؟؟؟؟ D:
خب راستش ما با تور رفتیم ارمنستان آره اما توراش اینجوری بود که فقط یه روز میبرد میگردوند و بقیه ی اون چن روز رو مال خودت بودی!
ببین جزایر قناری فوق العادس! من اسپانیا واسه کارم رفتم اما تا حالا اونجا نرفتم! اما میدونم دیوانت میکنه! همین عیدیه یکی از دوستامون (زن و شوهری) رفته بودن انقد بهشون خوش گذشته که حد نداشته...
پس اگه اونجا جا داری حتما برو مخصوصن که تابستونم هست و میرین کنار دریا دوتایی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد