ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز هم مثل هر روز تو محیط کاری من روز پرکاری بود.. یه روز پر از کارهای متفاوت تو زمینه های مختلف که ذهن آدمو خسته می کنه.. خوبه این جور روزها با اینکه خیلی از نظر ذهنی و جسمی خسته می شم اما احساس رضایت بیشتری می کنم.. به جورایی از اینکه زمان زودتر می گذره راضی ترم..
خوب گذر زمان البته یعنی حرکت به سمت پایان عمر.. که دوست ندارم بهش فکر کنم..
این روزها از ظاهر خودم یه خورده ناراضیم.. چاق شدم و اراده ام خیلی ضعیف شده تو رژیم گرفتن..
نمی خوام آینده ام یه زن چاق باشه که باعث خجالت خودم و بچه هام باشم..
اما تنبلم.. از اینکه استعداد چاقی دارم خیلی ناراحتم و کاری هم از دستم بر نمیاد...
چرا نمی شه من هم مثل همکار نی قلیونم باشم که روزانه یه دیس برنج با سه سیخ کباب می خوره... اما من همیشه اندازه گنجشک غذا می خورم و شش برابر اونم.. آخه این یعنی چی به نظر شما؟
اینو گفتم که بدونید این روزها با چه مساله ای دست به گریبانم..
آخ گفتی ها پیتی جون...
دست رو دلم نزار که منم مثل خودت استعداد چاقی دارم. شدم هفتاد و شش کیلو:( البته یه مدتی صندوقدار یه شیرینی فروشی توپ بودم که از اونجا که من خیلی از شیرینی بدم میااااااد از اون موقع ده کیلو چاق شدم:((
یه رژیم آلمانی هست که میگن خوبه
میگه صبحونه کامل بخور تا ناهار هیچی نخور. ناهارم کامل بخور تا شام هیجی جز آب البته نخور. عصر هم ساعت شش فقط پروتئین. دیگه هیچی تا فردا. میگن خیلی موثره...
موفق باشی عزیزم.
حالا من زیاد اهل شیرینی نیستم هر چی می کشم از پشت میز نشینیه... موضعی چاق شدم.. خداااا.. حوصله رژیم ندارم اصلا :((((