با یکی از همسفرهامون تو سفر پارسال عید چت می کردم.. کلی یاد مسافرتمون کردیم.. همون موقعها بود که باهم قرار گذاشته بودیم یه سفر نپال با گروهی که می شناخت با هم بریم .. اما امروز گفت که حساب کردن سفرش حدود 2.5 میلیون نفری برامون در میاد..
خیلی دلم این مسافرتو می خواد اما خوب حساب کتاب مالی زندگیمون فعلا اجازه این آرزو رو نمی ده..
آدم لجبازی نیستم و نبودم... چیزایی که دوست داشتم و تا حدودی بدست اوردم اما هیچ وقت آرزوی یه کاری برام حسرت نمی شه و نمی شینه بیخ گلوم.. هیچ دارایی و هیچ مادیاتی هرگز برای من حسرت نبوده..
آرزو می کنم اما هرگز نمی ذارم این آرزو دلمو چنگ بزنه و عشقمو به داشته هام کمرنگ کنه..
همیشه خدارو بابت داشته هام شکر می کنم.. درسته که مسافرت مورد علاقه ام رو باید کنسل کنم اما عوضش یه خونه بزرگ 92 متری دارم که می تونم توش راحت تر دوستامو دعوت کنم و راحت تر زندگی کنم...
الان دوباره حس کردم دوست دارم برم از شرکت بیرون واسه خودم گردش و قدم زنی های بی هدف..
جدی جدی من خیلی تنبلم نه؟ :)
دوستم بود که گفتم یه ماه پیش از ایران رفت.. باهاش در تماسم تازه از اول فوریه کلاس زبانش شروع می شه..
تا اون موقع هم واسه خودش در دوران استراحت و بازنشستگی به سر می بره..
خلاصه من و خواهرش کلی داریم بهش حسودی می کنیم.. دختره خوشبحال!
خلاصه خوب منم الان مرخصی می خوام برم قدم زنی و ولگردی با اجازتون...
اما خوب روم نمی شه.. بهتره تا 5 صبر کنم..
راستی بلیط یه تئاتر به صورت مهمان به دستمون رسیده ساعت 7 تالا..ر و...حدت..
همون که خواهر شوهر داده .. دیروزو که نرفتیم .. ببینیم امشب می شه...
اوووووو چقدر حرف زدم..