ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز از اول صبح مثل هر روز تو یک ماه گذشته بودم.. نه خوب بودم و نه بد.. اما یک کامنت از یه دوست خوب به اسم ویدا یهو همه چیزو عوض کرد... نه که تاحالا کامنتها و حضور دوستای خوبی مثل خانوم سین، آزی و بادوووم و بقیه تاثیری روم نداشته باشه اما بعضی وقتها کامنت یه آدم غریبه اما آشنا درکنار همه دوستای خوب می تونه تاثیر خوبی رو آدم بذاره..
یه زمانی وقتی روزانه نویسس می کردم یادمه برای گذاشتن اسمایلی مناسب کلیییییی می گشتم و وقت می ذاشتم.. چون به نظرم اسمایلی و شکلک خیلی رو کیفیت و انتقال احساسات و مفاهیم تاثیر داره.. خوب این نظر منه..
خوب یه خورده هم از خوشیهام بگم که وقتی در آینده کسی خواست خاطرات جوانی منو بخونه نگه این ننه بزرگ چه دوران بدی رو در جوونی گذرونده..
این روزها با همسر روزهای گرچه تکراری اما خوبی رو می گذرونیم.. یه باشگاه هست که هر از گاهی .. یعنی سه روز در هفته یه سری بهش می زنم.. و یه ورزشکی می کنم..
خواهر شوهر کوچیکه هم ایشالله به زودی عروس می شه.. البته طبق معمول عروس تو خانواده غریبه است و کسی چیزی به من نگفت.. اما پسرک بهم گفته که مثل اینکه قراره بعد از محرم و صفر یه خواستگاری بیاد... ظاهرا خودشون باهم آشنا شدن.. ان شالله که پسر خوبی باشه.. جزئیاتش باشه برای وقتی که اومدن و قطعی شد..
یه کاری هم هست که هر شب اانجام می دیم.. اونم اینه که سریال ا..یزل رو تو جم تی..وی نگاه می کنیم.. پسرک با اینکه خیلی اهل سریال و این حرفا نیست از این سریال خیلی خوشش اومده و دنبالش می کنه..
راستی اینو بگم.. گرچه عکس ننداختم اما دیشب یه غذای ابتکاری درست کردم که اولش پسرک گفت من شام نمی خورم چون تو شرکت عصرونه خوردم اما وقتی دیدش دیگه هیچی نموند که من امروز بیارم سر کار به زور یه نصفه اش رو از چنگش در اوردم امروز اوردم..
غذاش اینجوری درست می شد... اولش یه حبه سیر و یه پیاز خیلییی کوچولو و یه فلفل دلمه کوچیکو رو رنده ریز کردم رو یه مقدار قارچ که خوب ریز شده بود.. بعد با یه مقدار کره و یه کم سس تند پاپریکا تفتشون دادم... بعد هم یه مقدار گوشت چرخ شده به این مخلوط اضافه کردم و باز تفت دادم تا گوشت کمی با شعله کم بپزه.. وقتی خوب آبش کشیده شد دو قاشق پنیر خامه ای کم چرب کا..له بهش اضافه کردم و خوب هم زدم.. بعد زیرشو خاموش کردم.. تو سینی فر چند برگ نون تست گذاشتم و از این مواد روی نونهای تست گذاشتم... بعد یه اسلایس نازک گوجه فرنگی روی مواد گذاشتم و روشو کمی پنیر پیتزا ریختم... فر رو روشن کردم و یه 15 دقیقه گذاشتم بمونه.. این فقط برای کریسپی شدن نون و آب شدن پنیر پیتزا بود.. البته من یه خورده تو ریختن سس پاپریکا که خیلی تنده زیاده روی کردم و یه خورده تند شد غذام اما من خودم خیلی غذای تند دوست دارم.. پسرک هم که کمتر از من غذای تند می خوره هم از بس خوش مزه بود خورد و حرف نزد.. :دی
خلاصه اینم از آشپزی امروز..
راستی می خواستم بگم این فروشگاه یاس هست که تو هفت تیره خیلی چیزای باحالی تو قسمت مواد غذاییش می شه پیدا کرد.. بعضی چیزا که هیچ جا ندارن رو اینجا می شه پیدا کرد..
مثلا من تاحالا پنیر پستو ندیده بودم.. سسشو می خواستم درست کنم دیروز .. البته ریحون پیدا نکردم.. اما پنیرشو دیروز دیدم اینجا داره.. برام جالب بود.. انواع پنیرها رو مثل های.پر استار داره.. اگه خواستین یه سری بزنین..
عجب پست شکمی ای شد.. من برم..
روز و روزگار بر همگی خوش...
حس کردم داشتم باهات تلفنی حرف می زدم... انقد خوب نوشتی :)
سلام سلام سلام
پیتی عزیییییزم باور کن من هم از این پست جدید که گذاشتی بینهایت خوشحال شدم طوری که اشک توی چشمام جمع شد...
خیلی خیلییییی خوشحالم کردی. دوست دارم همیشه وبلاگتو همین جور ببینم. همین روزمره نویسی ات به ما هم انرژی میده. نظرتو در رابطه با اسمایلی و شکلک قبول دارم. واقعا هم اثر داره. حس خوبی به خواننده منتقل میکنه...
چقدر خوب که غذاهای ابتکاری درست میکنی و دستورشو می نویسی. یادمه یه بار کیک درست کرده بودی و با انرژی خاصی گفته بودی که عکسشو میزاری توی وبلاگت. از این کارات خیلی خوشم میاد. بهم انرژی خاصی میدی. باور کن بدون مبالغه میگم. منم یه ماهه عقد کردم و این غذاهای ابتکاریت در آینده کلی به کارم میاد.
اینم بگم و برم. باورت میشه الان از سر جلسه امتحان میام؟ تا رسیدم گفتم سر بزنم ببینم پست جدید زدی یا نه که خوشبختانه خوب سورپریزم کردی:D
خیلی دوستت دارم......
منتظر پست های هر روزیت با اسمایلی های زیبات هسسسستم......
مرسی
میدونی پیتی جان، من خیلی ساله که دارم می خونمت.از اون موقعی که مجرد بودی.
الان اومدم و دیدم کامنت من رو تایید نکردی.خیلی مهم نیست.مهم اینه که بدونی اون فروشگاه مربوط به چه کسانی میشه و پولهاش خرج چه چیزهایی میشه.اون موقع دیگه آگاهی و با آگاهی تصمیم میگیری که آیا ازش خرید کنی یا نه.
هرچند به نظرم کامنتم نه توهین داشت توش و نه چیز بدی که تو تاییدش نکردی.ولی اصل خودتی که بدونی و اینجا هم خونه تو و قوانین تو توش حکم فرماست.
موفق باشی.
عزیزم من کامنتتو تائید نکردن نه به این دلیل که به نظرت احترام نذاشتم.. معذرت می خوام گه این فکرو کردی.. اونقدر از مسائل سیاسی منزجرم که حس خوبم به زندگی رو از بین برده و تبدیل به یه آدم افسرده شدم..
با نظرت مخالف نیستم اما فکری که من می کنم با احترام به همه اونایی که برای عقیده شون جنگیدن اینه که خودخواهانه زندگی کنم.. چون هیچ کس به فکر من و تو نیست.. من به اندازه کافی از حقوقم تو این آشغالدونی محرومم.. می خوام برای خودم زندگی کنم.. دیگه این کشور برام هیچ اهمیتی نداره... معذرت می خوام..