این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

حرفهای تکراری

خودم از حرفهای تکراری و ناله و گله و شکایت خسته شدم... از این همه نارضایتی از زندگی...

سعی می کنم همون چیزی که می خوامو برای خودم بسازم.. همش از یه گوشه ای کم میارم..


ببخشید دوستان... اما متنفرم ا اون همه کامنت تحمل کن.. طاقت بیار.. انگار که قراره چیزی تو این خراب شده اتفاق بیفته...

در حسرتم از روزهای بی بازگشت جوونی و عمرم... می دونم که چیزهایی رو دارم که خیلی ها در حسرتشن شاید.. اما چیزهایی رو هم کم دارم که حق قطعی منه..

امیدوارم سال 2012 پایان زندگی همه کسانی باشه که زندگی و آرزوهامونو به این روز انداختند.. دیگه فکر کنم وقتشه.. خدایا می شنوی؟

نظرات 1 + ارسال نظر
vida سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ق.ظ

سلام. این حرفها و این بی حوصلگی از پیتی با انرژی که من میشناختم بعیده.
منو نمیشناسی. من هم همینطور. ولی خیلی به وبلاگت عادت کردم. دو سالی هست که بهت سر میزنم و ازت انرژی مثبت میگیرم.شایدم بیشتر...
از خاطرات خوبت با پسرک و مراسم ازدواجتون و قبل اون تا الان...
پیتی عزیز امیدوارم مثل قبل با انرژی و شاد از روزهای خوب زندگیت برامون بنویسی...
دوستت دارم دوست ناشناس من
ویدا

تاحالا از هیچ کامنتی اینقدر به خودم امیدوار نشده بودم... ممنونم دوست خوبم..

باورم نمی شه که هنوز کسانی هستن که به وبلاگم سر می زنن.. مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد