این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

هی تو.. مرا رنج می دهی...

اول از همه بگم که اگه آقای محترمی این پستو می خونه اصلا تضمین نمی کنم که خوشش بیاد! 

پس اگه ظرفیت پذیرش برخی حقایق رو ندارید همین الان اینجا رو ترک کنید! 

 

 

دیروز اومدم سراغ وبلاگم اما هیچ مطلب مهمی که ارزش گفتن داشته باشه به ذهنم نرسید... 

امروز از مترو که پیاده شدم یه موضوعی تو ذهنم جرقه زد که مدتهاست فکر منو مشغول کرده... 

تا حالا شده که کسی بهتون تو خیابون متلک.ی بگه که از عصبانیت بدنتون گر بگیره و احساس کنید عصاره آدرنالین هستید؟؟؟ 

اما نتونید حرفی بزنید و فقط سکوت کنید..   

متاسفانه بیماریهای روانی از این دست بین آقایون جامعه ما خیلی زیاد شده و راه حلش اگه دور از دسترس نباشه خیلی ساده نیست.. 

مردهایی که عقده های فروخورده ج.ن.س.ی شون رو در دکمه پایینی مانتو یه زن جستجو می کنن و با یه حمله لغوی به یه زن کمی از دردهای درونی شون رو تسکین می دن... 

متاسفم که بگم نیمی از این مردها افرادی با ریش سفید و سنی بالا هستن..  

حتما شما هم بارها با این مشکل مواجه شدید و نظرم رو تائید می کنید که بیماری یه مرد خیلی ربطی به ظاهر ز.ن مورد تها.جم نداره و البته بی ربط هم نیست... 

 

بارها با خودم فکر کردم که گناه یعنی همین عرق سردی که بر بدن من و شما نشونده بی هیچ تردیدی... 

 

قصدم توهین به هیچ مردی نیست چون همسر، برادران و پدر مرحومم در درجه اول برای خودم قرار دارند... 

 

بیاید به عنوان یک زن مردهای که در حوزه اختیار ما هستن رو ازاین مشکلات روانی دور نگه داریم..  

من به عنوان یه زن باید مطمئن باشم که معماها و گره های ذهن همسرم رو قبل از خروج از خونه حل کرده باشم...  

نمی خوام زیاد این مطلبو بازکنم شاید اینجا جای گفتنش نباشه...  

 

اما بیاید کمی فکر کنیم شاید هنوز به ساختن نسل آینده امیدی باشه..

نظرات 7 + ارسال نظر
گلدونه یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ق.ظ http://gharibe0001.blogfa.com

دیشب یه پسر خیلی جوون اگه بدونی کنار اتوبان بهم چیا گفت؟ بگم؟ بگم؟

نه نمی خواد بگی.. :دی

مموی مهربان یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ق.ظ http://atr.blogsky.com

تقصیر اونا نیس که تقصیر انگلیساس!!(به نقل از کتاب دایی جان ناپلئون)!
مملکت ما هیچیش درس نیس !!

افسانه دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ق.ظ http://sasham.blogfa.com/

سلام عروس خانم
از وبلاگت خوشم اومد با اجازت لینکش کردم به اسم " تازه عروس"

عزیزم خوشحالم که خوشت اومده.. اما اگه میشه به من لینک نده.. ممنونم..

من و هسمری دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ب.ظ http://manohasmari.blogfa.com

کاملاً با نظرت موافقم، خیلی وحشتناکه

بوبو دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:28 ب.ظ

سلام
کجایی تو دختر؟؟؟؟
نگرانتم
چشمم روشن این چیه این بالا گذاشتی؟!!!
غیرتمو ببین:)))))))))))))))

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ق.ظ http://sasham.blogfa.com/

سلام.یعنی اسمتو از دوستانم پاک کنم ؟؟؟
چشم ولی اونوقت چرا؟

نه عزیزم... من خوشحال می شم که بهم سر بزنی.. اما لینک منو تو وبت نذار چون نمی خوام خیلی اتفاقی وبم لو بره.. آخه این وب یه جای یواشکیه.. ممکنه کسی یهو از طریق لینک اینجا رو پیدا کنه..

پَ پَ سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ق.ظ http://khanoomepapa.persianblog.ir/

سلام.... راست میگی... شاید خانوما باید چشم و دل شوهرشون رو سیر کنن تا طرف بیرون از خونه دنبال رفع نیازش نباشه... وقتی بعضی از خانوما تو خونه عین کلفتا لباس میپوشن و زورشون میاد ظاهر مرتبی داشته باشن مردی که ذاتا موجود تنوع طلبیه چی کار باید بکنه؟ البته بعضی از مردا مریضن و حساب اونا جداست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد