این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

در درونم کسی فریاد می زند..

انتظارم از کارم و سطح درآمدم با واقعیت تطابق پیدا کرده و خدا رو شکر فعلا راضیم...

روزها از پی هم می گذرند...

این روزها از خودم راضی ترم.. هورا

  تصمیمی که مدتها عملی نشده بود دقیقا 1 ماهه که عملی شده و ادامه داره...

هی تو! ازت ممنونم که انگیزه های لازمو با حسادتت بهم می دی برای بهتر زندگی کردن و شاد بودن..

برای عشق ورزیدن.. برای مهربانتر بودن با آدمهایی که از جنس خودم... عاشقانی بی تکلف...


پسرک این روزهای خیلی از کار خسته می شه و من نگرانشم.. دوست دارم اونم مثل من بهار رو حس کنه و از دست نده این روزهای قشنگ بهاری رو.. تمام سعیمو می کنم... اما ظاهرا نمیشه! افسوس

کلی شور و هیجان برای خرید دارم.. نمی دونم این همه انرژی این روزها از کجا میاد..


کلا این پست چیز خاصی برای نوشتن نداشت اما نوشتم که حال این روزهام یادم نره و یه روز بیام بهتون بگم که به هدفی که می خواستم رسیدم و ...

به امید اون روز!

خدایا برای داده و نداده ات شکر!


نظرات 9 + ارسال نظر
مموی عطر برنج پنج‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:41 ب.ظ http://atri.blogsky.com/

به سلامتی عزیزم...خدارو شکر...

الی پنج‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:12 ب.ظ

سلام پیتی جون

سلام به روی ماهت!

نیکو شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:09 ق.ظ

خداروشکر که راضی هستی. من که اصلا راضی نیستم

آره من تا الان هیچ وقت راضی نبودم اما از پارسال که طی یه حرکت انتحاری کارمو بعد 9 سال عوض کردم و از مجموعه قبلی جدا شدم با یه شرکت خیلی خوب قدیمی آشنا شدم که خدا رو شکر مدیراش آدمن!
محل کار قبلی که صرفا بیگاری بود اما اینجا واقعا قدر توانائیهامو می دونن .. آدم که یه جا می مونه فسیل می شه! نمی دونم کارت چیه اما اگه راضی نیستی عوضش کن!

نیکو شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 03:54 ب.ظ

من کارمند فروش هستم. مدیرم خیلی سخت گیره و هر کاری رو که احساس کنه بلدی رو ازت میخواد که انجام بدی. شرکت ما خیلی کوچیکه ولی مدیرمون آدم کله گنده ایه. یه کم هم خشنه
من در حال حاضر حسی رو دارم که تو در شغل پیشینت داشتی
راستی تو شغلت چیه؟

راستش من مدیربازرگانی خارجی هستم.. تغییر یه محل کار که 7-8 سالی بود توش کار می کردم خیلی برام سخت بود اما چون به توانائی هام ایمان داشتم دلمو زدم به دریا همسرم هم خیلی باهام همراهی و همفکری کرد.. شما هم شاید باید همین کارو بکنی اگه از حقوقت راضی نیستی با مدیرت صحبت کن.. یادت باشه که حق گرفتنیه.. معلومه که هیچ کارفرمایی دوست نداره حقوق بالا بده باهاش حرف بزن و اگه دیدی راه نمیاد ولش کن! حتی اگر یه مدت بیکار باشی بهتر از اینه که هر روز احساس بیگاری داشته باشی!

فیروزه شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام.خوبی؟ خدا رو شکر که شرایط خوبه و راضی هستی عزیزم.
چه خوب تر که بهار لرد حس می کنی.من که له له ام . داغون. اصلا یه وضعیا

آخه چرا عزیزم؟ خوبی؟

نیکو یکشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:42 ب.ظ

راستش من فوق العاده به پول نیاز دارم و نمیتونم بیکار بمونم.
من باید حتما یه جا کار پیدا کنم و بعد از اینجا بیام بیرون.
راستش همسرم بیکار فعلا و خرج خونه رو من میدم

درک می کنم.. من هم یه دوره کوتاه (6 ماه) پارسال این شرایط رو داشتم.. نگران نباش حل می شه... ولی حتما بگرد دنبال کار.. این بدترین حسه که آدم به خاطر نیاز یه شرایط کاری رو تحمل کنه از همه بدتر اینه که کارفرماها از این شرایط کارمندا سواستفاده می کنن! من می فهمم.. پس نذار این شرایط مانع لذت بردن از زندگی بشه!! برای کسی که به کارش مسلطه همیشه کار هست..

نیکو دوشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:04 ب.ظ

آره باید یه فکری بکنم.
مرسی دوستم.

سعیده جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:05 ق.ظ

سلام پیتی جونم. وای چقدر خوب که حس های خوب داری و هیجان داری خیلی خوشحالم...

من این چند وقته انقد درگیر کارای متفاوت بودم که هم خیر بودن هم غم.. البته نه برای خودم غم نبوده برای یکی دو تا از دوستای اینجا.. خلاصه که هستیم فعلا :)
وبلاگم هم هرچی می خوام برم توش نمی شه نمی دونم چرا

خیره ایشالله عزیزم.. غمگین نبینمت!

نیکو شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:49 ب.ظ

یکی از علایق هر روزم اومدن به وبلاگ توئه. خیلی واسم جذاب شده.
یه خبر جدید از خودت بهم بده ببینم چیکار میکنی؟

:) مرسی دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد