این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

روز از نو..

امروز اولین روزه که بعد از 4-5 روز استراحت اومدم سر کار... خوب این چند روز استراحت حسابی تنبلم کرده بود.. البته نه اینکه کاملا استراحت کرده باشم ها نه.. از طریق ریموت دسکتاپ وصل می شدم به کامپیوترم تو شرکت و کارامو انجام می دادم.. خلاصه همچینم از کار دور نبودم.. پنج شنبه هم جشن عقد دختر عموم بود که تو خونه عموم برگزار شده بود و رفتیم با پسرک اونجا.. جشن خوبی بود و حسابی خوش کذشت.. جای شما خالی.. جشنش تقریبا شبیه مهمونی های خارجی از ایران بود و خوش گذشت.. خیلی خوب بود.. همه چیز از لباس دختر عموم گرفته تا گارسون های جشن و تزئین غذاها و اسنکها و نوشیدنی های مهمونی و دی جی و لباسهای خانومهای مجلس همه حسابی چشم نواز بود.. مراسم تو خونه بود و میز شام رو تو سالن اجتماعات ساختمونشون چیده بودند.. یه میز پر از غذاهای خوشمزه ایرانی و خارجی.. البته بیشتر ایرانی.. پسرک شیطون هم کلی چشم چرونی کرد و حالشو برد.. بذار جوونهای مردم شاد باشن والله! تا گمش می کردم در حال عکس انداختن از دافهای مجلس پیداش می کردم.. البته با دوربین خودشون.. صرفا جنبه عکاس داشت.. :)) فامیلها و دوستهای داماد که نصفشون فارسی هم بلد نبودن حرف بزنن.. و خیلی با مزه در حال دید زدن بودند.. تا حالا اینقدر دختر ایرانی خوشگل ندیده بودن..خلاصه من هم در عمرم این همه لباس ل...خت...ی خوشگل ندیده بودم..نمی دونم مردم این لباسهای خوشگلو از کجا می خرن. دختر عموم هم عروس شد و رفت.. با آرزوی خوشبختی برای همه دختر پسرای خوب ایرانی...
نظرات 1 + ارسال نظر
فیروزه یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ق.ظ

به سلامتی ... ایشالا که خوشبخت باشن ...
خودت چطوری؟ خوبی؟ کامل روبراه شدی دیگه؟

مرسی عزیزم.. منم بد نیستم فیروزه جون.. هنوز یه خورده ضعف دارم.. زود خسته می شم.. اما باید تقویت کنم خودمو..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد