این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

من و اتاق عمل

سلام.. یکشنبه همونجور که گفتم رفتم مطب دکتر و اونقدر بهش اصرار کردم گفت فردا (یعنی دو شنبه) ساعت 7 صبح بیا بیمارستان ببینم چی می شه.. خلاصه که از ساعت 7 غروب دیگه چیزی نخوردم و صبح ساعت 6:30 از خونه با مامان و پسرک راه افتادیم به سمت بیمارستان که به ترافیک همت نخوریم.. که ساعت 6:45 رسیدیم بیمارستان... خلاصه تا 7 منتظر شدیم که مسئول بخش آی وی اف بیاد.. آخه به سفارش دکتر قرار بود تو بخش آی وی اف که هم خصوصی تره و هم تمیز تر انجام بشه.. مسئول بخش اومد و گفت باید با دکتر تماس بگیرم خلاصه با دکتر تماس گرفتن و معلوم شد امروز هم دکتر خیلی سرش شلوغه و یا باید تا 2 عصر صبر کنیم یا اینکه برم فردا ساعت 11 بیام.. خلاصه که فهمیدم که هرچی دکتر کمتر معروف باشه و معمولی باشه راحت تر میشه پیداش کرد و بابا آدم اعصابش آرومتره..


دیگه من اصرار کردم که میخوام همین امروز انجام بشه و خانومه می گفت اگر امروز ساعت 2 انجام بشه ممکه مجبور بشی شب بمونی تو بیمارستان آخه ممکنه بهت خون وصل کنن و چون بخش آی وی اف 3 تعطیل می شه مجبوریم تو بخش زنان بستری بشی و مجبوری فردا صبح ترخیص بشی.. اگه فردا بیای بهتره.. منم گفتم باشه بگید فردا دقیقا ساعت چند بیام که من معطل نشم.. خلاصه خانوم گفت بذار به دکتر زنگ بزنم.. رفت زنگ زد برگشت گفت دکتر می گه فردا سه تا عمل هیستروکتومی دارم و خیلی اوضاع شلوغه اگه می تونه بمونه امروز انجام می دم.. خانومه طفلی دید من خیلی می ترسم و نمی خوام شب بمونم بیمارستان.. گفت من تاوقتی که تو اینجا باشی می مونم بیمارستان که همینجا تو بخش آی وی اف کارت تموم شه و بری شب خونه و نمونی..

خلاصه موندیم تا ساعت 1.. من دیگه داشتم از گشنگی غش می کردم.. تو این فاصله پسرک بردمون تو مرکز خرید گلستان یه خورده گشتیم که من حواسم پرت شه از استرس بیام بیرون..

خلاصه ساعت یک بود که منتظر بودیم صدام کنن که برم تو ریکاوری.. پسرک رفته بود سرویس بهداشتی که اومدن صدام کردن.. منم بدون خدافظی از پسرک رفتم تو.. همش دلم پیشش بود آخه از شب پیشش هی بهش می گفتم اگه دیگه به هوش نیام چی؟؟ :)))) اونم همش می ترسید اما به روی من نمی اورد.. خلاصه رفتم تو ریکاوری لباسامم هم عوض کردم اما تا 2 دکتر نیومد از مامای بخش پرسیدم گفت یه زائو کیسه آبش پاره شده دکتر سزارین اورژانسی براش پیش اومده اتاق عمله.. کارش که تموم شه به ما زنگ میزنه که ببریمت اتاق عمل... خلاصه ساعت 2 دکتر زنگ زد که مریضو آماده کنید.. منو بدن اتاق عمل و خوابوندم و کارهای اولیه رو انجام دادن و منتظر دکتر بیهوشی و دکتر خودم شدن.. خلاصه دکتر اومد و با چند تا شوخی و سوال دکتر بیهوشی من نفهمیدم که کی بیهوش شدم.. فقط وقتی یادم میاد که رو تخت ریکاوری خوابیده بودم و انگار از یه خواب سنگین بیدار شدم.. اکسیژن و سرم بهم وصل بود.. اصلا هیچی نفهمیدم.. فقط کم کم دردی مثل درد پریود ماهانه سراغم اومد.. که با مسکنی که مامای بخش بهم زد آروم شد.. تا ساعت 6 تو اتاق ریکاوری تحت نظر بودم و طفلی مسئول بخش که ساعت کاریش 3 تموم می شد تا 6 به خاطر من موند که من استرس نداشته باشم... واقعا ازشون ممنونم خیلی محیط آروم، بهداشتی و  گرم و پر انرژی ای بود.. یه بار هم پسرک و مامان اصرار کردن که بیان تو منو ببینن که پرستاره بهشون اجازه داد که نوبتی بیان منو ببینن... خلاصه الان اومدم خونه و دارم استراحت می کنم.. خدا رو شکر که فعلا به خیر گذشت... تا 10 روز دیگه نتیجه آزمایش پاتولوژی بیاد که دوباره برم دکتر... مرسی بابت همه اهمیتی که به وضعیت من دادید...

نظرات 5 + ارسال نظر
ویدا سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:03 ب.ظ

خداروشکررر پیتی جان خیلی خوشحالم که حالت خوبه عزیز دلم...

مرسی دوست خوبم..

سعیده سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:52 ب.ظ

الهی بمیرم چقد اذیت شدی ولی ای ول به اصرارت که بالاخره انجامش دادی چون هی بخوای عقب بندازی هی شاید خوب نباشه....

خدارو شکر...
دعا می کنم به زودی عین ِ اول ت بشی و با شکمی برامده از بزرگ شدن جنینی سالم و زیبا...

خدایا...

مرسی عزیز دلم.. ممنونم از کمکهای از راه دورت :)

فیروزه چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 ق.ظ

خدا رو شکر که خوبی ... خیلی به فکرت بودم ... به خودت خیلی برس و چیزای خون ساز بخور تا زودتر روبراه بشی ...
هر کاری ، کمکی از من بر میاد حتما بگو پیتی ...
(قضیه پاتولوژی چیه؟ از چی نمونه برداشتن؟!)

ممنون عزیزم... از بقایای مونده تو رحمم نمونه برداشتن.. برای بررسی و رد احتمال مول.. البته مسئول بخش آی وی اف که می گفت خدا رو شکر مول نبود.. نمی دونم حالا..

مموی عطربرنج چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:28 ب.ظ http://atri.blogsky.com/

دیگه راحت شدی...به امید روزهای روشن آینده...

مرسی مامان ممو... :)

ویدا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:15 ب.ظ

مول چی هست؟!

یه جور رشد غیر متعارف جفت و نفوذ به بدن... تو اینترنت یه سرچ بزنی میاره..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد