این روزها....

روزهای زندگی من...

این روزها....

روزهای زندگی من...

اعتراف

اومدم یه اعترافی بکنم... اعتراف کنم که یه مدتیه از خواهر کوچیک همسرم دلخورم.. چون هرچی تو این مدت سعی کردم بهش بفهمونم که می خوام مثل خواهر برای هم باشیم نفهمیده... موقع عروسیش با اینکه خیلی سرم به خاطر تغییر شغلم شلوغ بود اما سعی کردم هر از گاهی بهش با زنگ زدن و اس ام اس آرامش بدم و کمکش کنم... موقع رفتن ماه عسل مدام باهاش در تماس بودم که از استرسش موقع پروازی که 12 ساعت تاخیر داشت کم بشه... فکر نمی کنم مامانش هم به اندازه من بهش زنگ زده باشه....... اما رفتارش یه جوریه که انگار منو نمی بینه و اصلا وجود من براش مهم نیست و البته این گاهی اتفاق می افته و اصولا تعادلی تو این اتفاق نیست... اهمیت این موضوع برای من اینه که همیشه دوست داشتم آدمایی که باهاشون زندگی می کنم برام مهم باشن و هیچ دلخوری و مشکلی با هیچ کدومشون نداشته باشم... اما الان فهمیدم که بعضی وقتها رسیدن به روابط ایده آل ممکن نیست و برخی آدمها نمی خوان که ایده آل برخورد کنند... اون حسش نسبت به من عوض نمی شه... ومن دیگه می خوام که برام مهم نیاشه.... الان فقط می خوام به خودم اهمیت بدم.. و طبق اصول خودم رفتار کنم... همین و همین.. من خواهری ندارم... و لزومی نداره از کسی که نمی خواد جای خالی خواهر رو برای من پر کنه توقعی داشته باشم... دوستان گل و برادر و مادری دارم که این جای خالی رو برای من پر کردند.. براش آرزوی آرامش واقعی دارم نه ساختگی...
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ق.ظ

چند نصیحت برادرانه

تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

اندازه نگهدار که اندازه نکوست

طرب آزرده کند چونکه زحد در گذرد اب حیوان بکشد لیک چو از سر گذرد

مرسی بابت نظرتون! اما شما؟

فیروزه دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ق.ظ

عزیزم همین که تصمیم گرفتی خودت مهم باشی بهترین کار رو کردی .

گل نسا سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:24 ق.ظ

تصمیمت رو حمایت میکنم.

متشکرم! :)

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ق.ظ

مهم نیست که من کیم
یک بنده حقیر خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد